آن كه از مردم نيست
ـ امـام صـادق (ع ) ـ به مردى كه عرض كرد : آيا اين خلايق همه در شمار مردمند؟ ـ :از شمار آنان بـيـفـكـن كـسـى را كه مسواك نمى زند,كسى كه در جاى تنگ چهار زانو مى نشيند, كسى كه بهچـيزهاى بى ربط و بيهوده مى پردازد, كسى كه در موضوعاتى كه نمى داند بحث و مجادله مى كند,
كسى كه بى جهت خود را در بستربيمارى مى اندازد, كسى كه بدون مصيبتى سر ووضعش ژوليده
و پـريـشـان بـاشد, كسى كه با ياران خود درباره حقيقتى كه همه آن ها بر آن همداستانند مخالفت
كـنـد, كـسى كه به مفاخرپدران خود ببالد اما از كارهاى نيك و شايسته آنان بى بهره باشد, چنين
كسى به خلنگ مى ماندكه پوسته هاى آن لايه لايه برداشته شود تا به مغزش برسد و نيز چنان است
كه خداى عزوجل فرموده است : ((اينان نيستند مگر مانندچارپايان و بلكه آنان گمراهترند)).
مردمان فضول
ـ از يـعـقوبى از قول پدرش : در بصره مردى را براى جارى كردن حد نزداميرالمؤمنين (ع ) آوردند در ايـن هـنگام جماعتى از مردم به طرف آن حضرت به راه افتادند امام فرمود : اى قنبر, ببين اينجمعيت چيست ؟ گفت : مردى است كه حد بر او جارى مى شود.چون آن عده نزديك آمدند و حضرت به صورت آنان نگاه كرد, فرمود : ناخوش بادچهره هايى كه جز
در صحنه هاى بد و ناخوشايندديده نمى شوند, اينان جماعتى فضول هستند اى قنبر, آنان را از من
دور كن .