اخلاق
اصـلاح اخـلاق و مـلـكـات نـفـس در دو بـعـد عـلـم وعمل و كسب اخلاق فاضله و از بين بردن رذايـل اخـلاقـى , تنها از طريق تكرار و تمرين كارهاى شايسته مناسب با صفات اخلاقى و مداومتبـرآن هـا مـمـكن است , زيرا بر اثر تكرار عمل در هرمورد صور علمى خاصى در روح انسان رسوخ
پـيـدامـى كند و بر اثر تراكم اين صور چنان در نفس آدمى نقش مى بندد كه از بين رفتن آن ها غير
مـمـكـن يـادشـوار مى شود مثلا اگر يك فرد ترسو بخواهد اين صفت را از خود دور سازد و ملكه
شـجـاعـت را كـسـب كـنـد, بايد بارها و بارها خود را در شدايد وصحنه هاى هولناكى كه دل ها را
مى لرزاند, بيندازدهر دفعه كه قدم به يكى از اين صحنه ها بگذارد ومشاهده كند كه مى تواند دست
بـه چـنـين كارهايى بزندو لذت شجاعت و زشتى فرار و پرهيز را درك كند,آثار شجاعت و دليرى
پـيـاپـى در صفحه جان او نقش مى بندد و به صورت ملكه شجاعت در مى آيد پديدآمدن اين ملكه
علمى گرچه فى نفسه اختيارى نيست ولى مقدمات تحصيل آن اختيارى و اكتسابى است .از آن چـه گـفـتـيم معلوم مى شود كه راه رسيدن به تهذيب اخلاق و كسب فضايل اخلاقى يكى از
اين دو راه مى باشد :.راه اول : عـبـارت اسـت از مـهذب ساختن اخلاق و صفات به واسطه توجه به منافع خوب دنيوى
وارزش هـا و عـقـايـد پسنديده در ميان مردم مثل اين كه گفته شود : عزت نفس و قناعت كردن
انـسـان به آن چه دارد و چشم طمع نداشتن به آن چه مردم دارند, انسان را سربلند و در نظر مردم
بـزرگ مـى سـازد و بر عكس , آزمندى موجب فقر وتنگدستى مى شود طمع انسان را ذليل و خوار
مى كندو علم و دانش موجب رويكرد عامه مردم مى شود وباعث عزت و آبرومندى و محبوبيت در
نـزدخـواص مـى گـردد عـلـم مـانند چشم تيزبينى است كه به كمك آن مى توان هر امر زشت و
نـاخـوشايندى راديد و به هر امر دلخواه و پسنديده اى دست يافت ,ولى جهل و نادانى , كورى است
عـلـم نـگاهبان انسان است , ولى مال را انسان بايد نگهبانى كند شجاعت آدمى را از تلون و دو دلى
رهـايـى مـى بـخـشـد و شخص شجاع چه پيروز شود و چه شكست خورد, موردستايش مردم قرار
مى گيرد, برخلاف ترس يا تهورعدالت وجدان انسان را از غم هاى آزارنده رهايى مى بخشد و سبب
مـى شـود كـه نـام انـسان بعد از مرگ باقى بماند و از او به نيكى ياد شود و محبتش دردل ها جاى
گيرد.ايـن هـمـان راه مـعـروف و مـتـداولى است كه علم اخلاق بر پايه آن استوار شده و از دانشمندان
يونان باستان و ديگران به ارث مانده است .قرآن كريم اين روش را كه بناى آن بر پايه انتخاب آن چه مردم مى پسندند و ترك آن چه درنظر آنان
نـكـوهـيـده اسـت و در پـيـش گـرفـتـن آن چه جامعه مى پسندد و فرو گذاشتن آن چه جامعه
زشـت مى شمارد, به كار نبرده است البته مواردى در قرآن وجود دارد كه با آن كه فرجام يك عمل
در حـقـيـقـت پاداشى اخروى يا عقابى اخروى است , اماملاحظات اجتماعى را هم در نظر گرفته
است مثلادرباره قبله مى فرمايد : ((هر كجا باشيد روى خود رابه جانب كعبه بگردانيد تا مردم را بر
شـمـا حـجـت (وانـتـقادى ) نباشد)) خداوند سبحان در اين آيه مسلمانان را به عزم و پايدارى فرا
مى خواند و دربيان علت آن مى فرمايد : ((تا مردم را بر شما حجتى (و انتقادى ) نباشد)) نيز در جاى
ديـگر مى فرمايد :((با يكديگر نزاع نكنيد كه سست مى شويد و شوكت و اقتدار شما از بين مى رود و
شكيبايى ورزيد)).