میزان الحکمه جلد 13
لطفا منتظر باشید ...
حـضـرت سـپـس اشـاره بـه سـيـنـه خـود كـرد و فـرمـود :افـسوس ! افسوس ! در اين جا دانش
فراوانى نهفته است , كاش براى آن فراگيرندگانى مى يافتم سپس فرمود : آرى , البته افراد زيرك و
تيزهوشى رامى شناسم , اما مورد اطمينان نيستند, زيرا برخى ازآنان دين را وسيله دنيا مى سازند و
بـا نـعمت هاى خدابر بندگان او برترى مى جويند و با حجت هاى حق بركتاب او برخى ديگر با اهل
حق و حقيقت عنادمى ورزند و با اولين شبهه اى كه برايشان پيش آيد,آتش شك و ترديد در دلشان
فـروزان مـى شـود و نـه بـه ايـن سو مى روند و نه بدان سو, بلكه اسيرلذت هايند و رام و فرمانبردار
شـهوتها, شيفته گردآورى مال و ثروت اندوزيند, از دين بهره اى ندارند, به حيوانات چرنده بيشتر
مى مانند (تا به انسان ), اين چنين است كه با مرگ دانشمندان دانش نيز مى ميرد.آرى , البته زمين از وجود كسانى كه با دليل وبرهان براى خدا (و برپا داشتن دين او) به پامى خيزند
تا حجت هاى خدا بر بندگانش از بين نرود, هرگز خالى نمى ماند اينان شمارشان اندك است , ليكن
نزد خداوند ارجمندترينند.ـ مـردم سـه دسته اند : خردمند, نادان ونابكار : خردمند, دين شريعت اوست وبردبارى سرشت او و
انديشيدن خصلت او هرگاه از او بپرسندجواب دهد و هرگاه سخن گويد درست گويد وهرگاه
بـشـنـود, پـذيـرا شـود و هـرگـاه نـقـل قـول كـند,راست گويد و هرگاه كسى به او اطمينان
كند, وفادارى نشان دهد نادان هرگاه او را به كار نيكى متوجه كنند, غفلت مى ورزد, هرگاه از او
بـخواهند ازكار خوبى دست بردارد, آن را ترك مى كند و اگر اورا به نادانى وادارند نادان مى شود,
اگر نقل قول كنددروغ گويد, خودش نمى فهمد و اگر هم به اوبفهمانند درك نمى كند اگر به
او امانت سپارى , به توخيانت مى كند, اگر با او همنشينى كنى , باعث ننگ وبدنامى تو شود و اگر
به او اعتماد كنى , نسبت به توخيرخواهى و يكرنگى به خرج نمى دهد.ـ امـام صـادق (ع ) : مـردان سـه دسته اند :خردمند, نابخرد و نابكار خردمند آن گاه كه با اوسخن
گـويـنـد, پاسخ دهد و هرگاه سخن بگويد,درست بگويد و هرگاه بشنود پذيرا شود نابخردبراى
سـخـن گـفـتن عجله دارد و هرگاه حديث گويد (ونقل قول كند) فراموش كند و اگر به كار
زشـتـش وادارند, آن را انجام دهد نابكار اگر به او اعتماد كنى (و امانتى بدو سپارى ) به تو خيانت
كند و اگر براى اوسخنى بازگو كنى , باعث ننگ و عار تو شود.ـ امام عسكرى (ع ) در پاسخ به سؤال يكى از شيعيان درباره اختلاف شيعه , نوشت : مخاطب خداوند
در حـقيقت شخص خردمند است و مردم درباره من چند دسته اند : يكى با بينش وبصيرت است و
در راه نجات قدم بر مى دارد و به حق چنگ در مى زند و به شاخه ريشه مى آويزد,از شك و ترديد به
دور است و جز من به كسى پناه نمى برد.طـبـقه دوم , حق را از اهلش فرا نگرفته انداينان چون به دريا نشسته اى هستند كه با موج دريا موج
برمى دارند و با آرام گرفتن آن آرام مى گيرند.طـبـقه سوم , در قبضه شيطان هستند, كارشان مخالفت با اهل حق و دفع حق با باطل است واين
كارشان ناشى از حسادت درونى آن هامى باشد.