میزان الحکمه جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

میزان الحکمه - جلد 13

محمد محمدی ری شهری؛ ترجمه حمیدرضا شیخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جواب اين سخن اين است كه همان موضوع اتمام حجت خود حجت و دليلى است بر اين كه سعادت
شـخص سعادتمند و بدبختى فرد بدبخت يك امر لازم و ضرورى و تخلف ناپذير نمى باشد,زيرا اگر
سعادت و شقاوت از لوازم ذاتى بودند براى رساندن آن ها به ذات نيازى به حجت و برهان نداشتند,
چرا كه ذاتيات حجت بردار نيستند بنابراين حجت (الهى ) بى معنا و لغو مى شود.

هـمـچـنـيـن اگر سعادت و شقاوت بر طبق قضاى حتمى و ازلى خداوند لازمه ذوات باشند و نه
بـه اقـتـضـاى ذاتـى , ايـن مردم بودند كه بر خداوند سبحان حجت داشتند و بنابراين اتمام حجت
خـداونـد كـارى لـغـو و بيهوده مى شد پس , درست بودن اقامه حجت از سوى خداوند, خود نشان
مى دهد كه سعادت وشقاوت به هيچ وجه لازمه ذات انسان نيست بلكه ناشى از اعمال نيك و بد او
و عقايد و باورهاى درست و نادرست وى مى باشد.

عـلاوه بـر ايـن , مـتوسل شدن انسان به طور طبيعى و فطرى به ابزارهايى چون آموزش و پرورش
وهـشـدار و بـشـارت و وعـده و تـهـديـد و امـر و نـهـى وامثال اين ها, براى رسيدن به مقاصد و
اهـداف زندگى , خود روشنترين دليل است بر اين كه انسان در درون خود حس مى كند كه بر سر
يك دو راهى قرار دارد: راه سعادت و راه شقاوت و حس مى كندكه مى تواند هر راهى را كه بخواهد
انتخاب كند وبپيمايد و براى هر كارى كه انجام مى دهد پاداش مناسب با آن را مى يابد.

خـداى مـتـعال مى فرمايد: ((و اين كه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست و (نتيجه ) كوشش او
به زودى ديده خواهد شد سپس هر چه تمامتر وى راپاداش دهند)).

اين يك نوع ارتباط ميان اعمال و صفات باذات ها و درون هاست نوع ديگرى از ارتباط نيزهست كه
مـيان اعمال و صفات با اوضاع و احوال وعوامل بيرون از ذات انسان يعنى محيط زندگى وفضاى
زيـسـت او وجود دارد مانند آداب و سنن ورسوم و عادت هاى ديرين زيرا اين عوامل نيزانسان را به
سمت انجام كارهايى سازگار با آن ها فرامى خوانند و او را از مخالفت و ناسازگارى با اين عوامل باز
مى دارند و چيزى نمى گذرد كه يك ريخت و ساختار جديد و ثانوى به انسان مى بخشند,به طورى
كه اعمال و كردارهاى او با اوضاع و احوال پيرامون او كه در محيط زندگيش جمع شده اندمنطبق
مى گردد.

ايـن رابـطه نيز غالبا در حد اقتضاست , منتها گاهى اوقات چنان ريشه دار و پا برجا مى شوند كه , با
تـوجـه بـه رسـوخ مـلـكـات و صفات رذيله يا فاضله در نفس انسان , ديگر اميدى به بركندن آن ها
نـمـى مـاند دركلام خداى متعال هم اشاره اى به اين نكته شده است مثلا مى فرمايد: ((كسانى كه
كـافـر شـده انـد يكسان است براى آنان كه هشدارشان بدهى يا هشدارشان ندهى , ايمان نمى آورند
خـداوند بر دل هاى آنان وبر شنوايى ايشان مهر زده و برديدگانشان پرده اى است )) و آيات ديگرى
از اين قبيل .

/ 248