مدخلی بر انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
نكته جالب اين است كه سانسور مطبوعات در ايران، به طور كامل جنبه سياسى (نه اخلاقى) داشت و در دوره حكومت هويدا چنان توسعه يافته بود كه تراوش فكر را متوقف مى كرد; نويسنده و خواننده و گوينده وشنونده به طور مستقيم با آن مواجه بودند. كتاب، روزنامه، فيلم، راديو و تلويزيون، همه تحت سانسور بودند و براى كتابهاى ممنوعه ليستى تهيه شد كه امكان چاپ مجدّد آنها نبود، حتى خواندن و نگه دارى آنها ممنوع و قابل مجازات بود و تعدادى از زندانيان سياسى به دليل در اختيار داشتن چنين كتابهايى و يا امانت دادن آنها به ديگران، محكوميت يافته بودند. مجريان سانسور حساسيت خاصى به بعضى كلمات و عبارات و عناوين داشتند و مؤلفين را چنان در تنگنا قرار داده بودند كه رغبتى به تأليف نداشتند. طبق يك برآورد، در سال 1349 حدود 3760 عنوان كتاب منتشر شد، در حالى كه در سال 1357،اين رقم به 1750 رسيد و اين سير نزولى هميشه جريان داشت و كتابهاى منتشرشده نيز اغلب بى محتوا بودند. (1) با اين كه مطابق اصل بيستم قانون اساسى، غير از كتابهاى ضالّه و مواد مضرّه به دين اسلام، همه مطبوعات آزاد بوده، مميّزى در آنها ممنوع بود، دولت سانسور شديدى برقرار كرده و به بررسى واژه به واژه آثار مى پرداخت. گاهى نسبت به اسامى مؤلفين حساس بود و نمى گذاشت آثار آنها منتشر شود، بعضى از عناوين ممنوع بود و نيازى به بررسى محتوى نداشت. اگر مؤلف و عنوان اثر، اشكالى نداشت، نوبت به بررسى محتوى مى رسيد. (2) مطبوعات در واقع ابزار فرهنگى اختناق و تبليغات دستگاه رژيم بودند (3) و رژيم از اين راه براى استحكام بيشتر خود استفاده مى كرد. حسنين هيكل ضمن اشاره به استفاده سياسى رژيم شاه از كنترل مطبوعات، نقل مى كند كه در ديدار خود از تهران، روزنامه نگاران معروف ايرانى را مشاهده كرده است كه اغلب با چشمانى اشك آلود