مدخلی بر انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
حاكم ظالم است كه در مبانى نظرى شيعه هست و يا اين كه رژيم موجود مصداق «يزيد زمان» است و بايد عليه يزيد زمان بپاخاست. در بحث ريشه هاى انقلاب اسلامى بايد دنبال چنين مجوزها و فتواهايى بگرديم كه قيام عليه شاه را براى مردم مشروع جلوه مى داد و به عنوان وظيفه اى شرعى و اجتماعى، واجب قلمداد مى كرد. اگر چنين مجوزها و دستورالعملهاى جزيى و روشن وجود نداشت، ممكن نبود مردم فقط براساس استنباط خود از مكتب شيعه دست به انقلاب بزنند. استنباط از متون و نصوص علاوه بر اين كه كار هر كسى و از جمله عوام الناس نيست و ممكن است نادرست و غيرواقعى درآيد، مى تواند موجب تشتّت و اختلاف و در نتيجه تجويز سكوت شود. كما اين كه در مقاطعى از تاريخ تشيع، مواردى وجود داشته و يا اين كه على رغم نظر صريح علما، مردم اقناع نشده و ايدئولوژى انقلابى شيوع كافى نيافته كه مورد قبول و پذيرش همگانى قرار گيرد و منجر به قيام يكپارچه شود. همين امر موجب شده كه در مواجه با قيامهاى محلى و منطقه اى محدود باشيم به گونه اى كه هيچ گاه به انقلاب نينجاميد و به حد انقلاب نرسيد. يكى از دلايل اصلى اين ناموفقيتها همين نداشتن مبانى فكرى قوى و عدم تبيين دقيق ايدئولوژى انقلاب و يا عدم پذيرش ايدئولوژى انقلابى از سوى قاطبه مردم بوده است وگرنه انقلاب اسلامى با ساير جنبشهاى دوره معاصرايران وجه تمايز ديگرى در مبانى، سوابق و شرايط ندارد. يعنى هميشه مبانى نظرى، سوابق تاريخى و شرايط لازم وجود داشته است اما يك چيز مفقود بوده و آن هم عدم وجود مبانى فكرى است. حال مسأله اين است كه اين مبانى فكرى را چگونه بايد بررسى كرد و طريق فهم آن كدام است. به طور طبيعى بايد اين موضوع را در بطن تحولات و فضاى فكرى ـ فرهنگى جامعه جستجو كرد. دوره تاريخى 57 ـ 1332 ايران، دوره احياى اسلام و جولانگاه انديشه ها و تفكرات مذهبى است. بدين لحاظ در اين دوره شاهد ظهور انديشه ها و جريان هاى مختلف فكرى هستيم كه به منظور حل مشكل جامعه، يكديگر را به