مدخلی بر انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدخلی بر انقلاب اسلامی - نسخه متنی

محمد شفیعی فر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همين امر، ضمن ايجاد روحيه تقليد و التقاط فكرى، مانع از ارايه يك فكر مستقل و منسجم به مفهوم فلسفى كلمه شد. بدين لحاظ، تأثير اين دو جريان در شكل گيرى انديشه انقلاب اسلامى، بيشتر در تحريك جريان فقاهتى و ايجاد مسأله براى آن بود. جريان فقاهتى ـ ولايتى، از انديشه ها و افكار نامعهود اينها به عنوان يك قطب نما و ابزار شناسايى انحراف استفاده كرد و ضمن ردّ و نفى انديشه هاى آنها، به اثبات جامعيت اسلام پرداخت و در جريان همين تبادل و تضارب افكار و انديشه ها، بر قوّت و استحكام انديشه خود افزود.

جريانهاى مذكور، علاوه بر التقاط فكرى و ايدئولوژيك، فاقد اركان انديشه انقلاب اسلامى بودند و در درون نظام موجود، مبارزه سياسى و طبقاتى مى كردند. آنها علاوه بر اين كه نظام سلطنتى موجود را به طور كامل نفى نكردند، در بُعد اثباتى نيز هيچ نظام و حكومت جايگزينى را ارايه نداند. اين ضعف، هم ناشى از فقدان مبانى فكرى و نظرى روشن اين جريانها بود و هم اين كه هر دو جريان مذكور، زاييده و تداوم جريان ملّى گرايى و ناسيوناليستى سلطنت طلب گذشته بودند و در هيچ شرايطى، امكان فراتررفتن از چارچوب سلطنت را نداشتند.

دو جريان ياد شده به دليل همين تعلّق خاطر و وابستگى تاريخى به سلطنت، در تحليل و تشخيص مشكل جامعه دچار اشتباه بودند; آنها ضمن تحليل جامعه شناختى و ظاهرى معضل جامعه، آن را به انحراف و پوسيدگى ساختارها و نهادهاى جامعه ارجاع مى دادند و درپى اصلاح نهادهاى بد و منحرف بودند. اين دو جريان التقاطى، مشكل جامعه را مطابق يك تحليل عقلى فلسفى ريشه يابى نكردند و در واقع، معلول را به جاى علّت پنداشتند و اصلاح معلولها را مدّ نظر قرار دادند; در حالى كه همين نهادها و ساختارها، شؤون و تجليّاتى از بنيادهاى فكرى و نظرى بودند. و همين تشخيص نادرست مشكل جامعه، موجب شد تا در ارايه راه حلّ مناسب با شكست مواجه شوند.

دو جريان مذكور، در صحنه سياسى ـ اجتماعى و مبارزه و انقلاب نيز دچار كاستى و نقصان بودند; هر دو اين جريانها، به لحاظ جامعه شناختى، جريانهايى روشنفكرى و در گسست با مردم و جامعه و بخصوص روحانيت بودند. آنها در يك جامعه مذهبى سنّتى، بحثهايى را مطرح مى كردند كه براى قاطبه مردم، نامعهود و ناآشنا بود و به دليل حمايت نكردن روحانيت از اين جريانها، پايگاه اجتماعى و مقبوليت مردمى چندانى نداشتند تا در صورت برخوردارى از اركان انديشه انقلاب اسلامى، دست به انقلاب و جنبشهاى مردمى بزنند. رهبرى بسيار ضعيف و حتّى نبود رهبرى در آنها و نيز مقبوليت رهبرى روحانيت در ايران، حلقه ضعفها و كاستيهاى دو جريان مذكور را تكميل كرد و موجب شد كه آنها سهم بسيار اندكى در بناى انديشه انقلاب اسلامى داشته باشند. بدين لحاظ، انديشه انقلاب اسلامى و مبانى فكرى آن، مرهون جريان فكرى فقاهتى ـ ولايتى است كه در بخش بعدى به طور مفصل به بحث آن مى پردازيم.

/ 337