مدخلی بر انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
سخنرانى تاريخى آذرماه 1341 خود، پس از لغو لايحه انجمنهاى ايالتى ـ ولايتى، روى اين موضوع تأكيد كردند و فرمودند: ... ما ازطريق «الزموهم بما الزموا عليه انفسهم» با ايشان صحبت مى كنيم; نه اين كه قانون اساسى در نظر ما تمام باشد، بلكه اگر علما ازطريق قانون صحبت مى كنند، براى اين است كه اصل دوّم متمّم قانون اساسى، قانون خلاف قرآن را از قانونيت انداخته است. و الاّ مالنا والقانون، ماييم و قانون اسلام، علماى اسلامند و قرآن كريم، علماى اسلامند و احاديث نبوى، علماى اسلامند و احاديث ائمه اسلام; هرچه موافق دين و قوانين اسلام باشد، با كمال تواضع گردن مى نهيم و هرچه مخالف دين و قرآن باشد، ولو قانون اساسى باشد، ولو الزامات بين المللى باشد، ما با آن مخالفيم. (1) بر اين اساس بود كه امام (رحمه الله) روى قانون اساسى و مشروطيت احتجاج و جدال احسن مى كرد. ايشان تا سالهاى پس از تبعيد، اساس سلطنت مشروطه و قانون اساسى را به صراحت زير سؤال نبردند و نيز تا فاجعه فيضيه، از حمله مستقيم به شخص شاه پرهيز مى كردند; (2) و پس از آن بود كه شاه را مستقيماً مورد حمله قرار دادند و وى را منشأ همه بدبختيها، نابسامانيها و جنايتها دانستند. (3) امام خمينى (رحمه الله) پس از آزادى از زندان در فروردين ماه 1343 تا تبعيد در آبان ماه همان سال، علاوه بر حمله به شاه، به حاميان خارجى او به خصوص اسراييل و آمريكا و بطور كلى استعمار حمله مى كرد. (4) نظريه انقلاب: نفى سلطنت و قانون اساسى، به منزله صدور جواز قيام عليه قدرت مستقر و درواقع، همان تئورى انقلاب بود كه جريانهاى التقاطى راديكال، از ماركسيسم به عاريت مى گرفتند. (5) از اين نظر، نفى وضع موجود مى توانست تحوّلى عظيم در سير تفكّر شيعه محسوب شود و اين اتهام را كه «تفكّر سنّتى شيعه، يك