مدخلی بر انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
نظريه انقلاب نداشت»، (1) رد كند. هنوز هم برخى از روشنفكران، همانند سازمان منافقين كه علم مبارزه را منحصر در ماركسيسم مى دانستند، معتقدند كه روحانيت شيعه على رغم شركت در جنبشهاى معاصر، هيچگاه مشروعيت رأس سيستمهاى اجتماعى را زير سؤال نبرده و به انقلاب نينديشيده اند، (2) بلكه به طور عمده در چارچوب نظام موجود و براى سهيم شدن در قدرت، مبارزه كرده اند. بر همين اساس، عليرضا شيخ الاسلامى از يك نظريه وفاق و سازگارى با دولت در درون عقايد شيعه ياد مى كند كه بهواسطه آن، علما اقتدار و مشروعيت دنيوى پادشاه را پذيرفتند و شاه نيز درمقابل، با اجابت تقاضاهاى آنها در اجراى قوانين اسلامى، به علما هويّت داد. (3) در مورد انقلاب اسلامى نيز برخى همانند گارى سيك، معتقدند كه هدف ابتدايى مخالفان شاه، از ميان برداشتن سلطنت و استقرار جمهورى اسلامى نبود و حتّى نزديكترين پيروان امام نيز به قانون اساسى و مشروطيت و محدودكردن قدرت شاه مى انديشيدند و برخى به كنار آمدن با بختيار هم اعتقاد داشتند; (4) گرچه منظور گارى سيك از نزديكترين پيروان امام و آنان كه قابل به كنار آمدن با بختيار بودند، ممكن است اشاره به نهضت آزادى و مواضع آن باشد. ولى خود وى در ادامه مطلب با اكراه تمام واقعيت را مى پذيرد و مى نويسد: به قرار مسموع فقط خود خمينى بود كه مصرّاً طالب دگرگونى انقلابى بود; يعنى انحلال كامل رژيم سابق و خلق نظم جديدى منحصراً بر اساس اراده مردم بدانسان كه با حضور خود در خيابانها بيان داشته اند. (5) امام با اين كه همواره به لحاظ حفظ فراگيرى و شمول انقلاب اسلامى، بر اهداف