مدخلی بر انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اشتباه شده است; اسلام جهت گيرى نهضتهاى الهى را به سود و به سوى محرومين و مستضعفين مى داند، اما خاستگاه نهضتها و انقلابها را لزوماً و صرفاً مستضعفين نمى داند. به عبارت ديگر، بر خلاف مكتب مادى كه انقلاب را به دوش محرومان و به سود آنها و عليه طبقات مرفه مى داند، اسلام نهضت پيامبران را به سود محرومان مى داند، اما آن را فقط به دوش محرومان نمى داند. عدم درك تفاوت بين جهت گيرى انقلاب، و خاستگاه انقلاب منشأ اين اشتباه شده است. (1) مادّى گراها چون منشأ مادى براى انقلاب قايل اند، معتقدند انقلاب ريشه در تغييرات اجتماعى (طبقات) دارد و نه خود انسان. به همين دليل، طبقه ركن اصلى مفهوم انقلاب است و تنها يك طبقه انقلابى وجود دارد. در حالى كه اسلام روى فطرت و انسانيت انسانها تأكيد دارد، به همين دليل هيچ وقت مخاطب خود را فقط محرومان قرار نمى دهد. مخاطب اسلام همه گروهها و طبقات اجتماعى (حتى طبقات مرفه و استضعاف گر) هستند. چون در درون هر استضعاف گر و فرعونى هم يك «انسان» در غل و زنجير است كه داراى فطرت الهى است و ارزشهاى الهى را درك مى كند. (2) بر همين اساس است كه مى بينيم پيامبران الهى در آغاز دعوتشان و شروع مبارزه شان عليه طاغوتها، ابتدا به سراغ درون انسانها مى روند و مى خواهند از درون انقلاب ايجاد كنند. به طور طبيعى كسانى كه «انسانيت» و «وجدان» درونى شان كمتر در غل و زنجير باشد، زودتر دعوت حق را مى پذيرند و با شنيدن سخن حق به نداى آن لبيك مى گويند و لذا محرومان آمادگى بيشترى براى پذيرش دعوت انبيا داشته اند و طبقات مرفه كمتر. در انقلاب اسلامى هم استقبال محرومين از انقلاب بيشتر بود; چون به سود محرومين و مستضعفين و در جهت عدالت بود. استقرار عدالت به طور طبيعى به