مدخلی بر انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مُهر فرهنگ خود (اسلام) را به انقلاب (1) زد و آن را «اسلامى» كرد. منظور از اسلامى بودن انقلاب آن است كه روح و گرايش اسلامى در مجموع و كل حركت به چشم مى خورد و ظرف آن اسلام و اسلام گرايى بود. بر همين اساس جهان استكبارى، (ناتوان از مقابله با موج انقلاب اسلامى)، تنها توجيهى كه براى انحراف افكار عمومى جهان و تخطئه انقلاب اسلامى تراشيد، اين بود كه آن را نوعى تروريسم ناميد كه مولود «بنياد گرايى» است. (2) برخلاف توجيهات استكبارى، انقلاب اسلامى، انقلابى است كه از همه جهات مادى، معنوى، سياسى، عقيدتى و...، روح و هويت اسلامى دارد و عدالتخواهى، آزاديخواهى، استقلال طلبى، رفاه مادى و... را در سايه اسلامى و با رنگ و صبغه اسلامى مى خواهد. بدين لحاظ انقلاب اسلامى، يعنى راهى كه هدف آن اسلام و ارزشهاى اسلامى است و انقلاب و مبارزه تنها براى برقرارى ارزشهاى اسلامى صورت مى گيرد. 2ـ كيفيت رهبرى انقلاب: قدرت رهبرى و كيفيت نفوذ معنوى آن، ويژگى ديگر انقلاب اسلامى است كه آن را از ديگر انقلابهاى جهان متمايز مى سازد. بر اين اساس، تحليل ماهيت انقلاب اسلامى از تحليل رهبرى آن جدا نيست. رهبرى انقلاب اسلامى در فقيهى جامع الشّرايط تحت عنوان مرجع تقليد متجلى بود كه علاوه بر فرمانده و ايدئولوگ انقلاب، به لحاظ شرعى مورد تبعيت و مراجعه قاطبه ملت ايران بود و مردم فتواى وى را به عنوان حكم خدا تلقى مى كردند. مردم بر اساس اعتقاد به امامت و تداوم آن در قالب ولايت فقيه، اطاعت رهبر انقلاب را در همه شؤون زندگى خود پذيرفته بودند و پيروى از وى را پيروى از قرآن، اطاعت از فرمان خدا و در نهايت اطاعت از رسول خدا و امامان معصوم مى دانستند. امام علاوه بر اين كه يك مرجع تقليد بود كه به لحاظ شرعى و دينى مطاع اكثريت ملت ايران بود، يك مقتداى سياسى و فرمانده انقلاب بود كه همه نيروهاى مبارز و انقلابى، حتى آنهايى كه به مقام مذهبى امام بى توجه بودند، ازايشان تبعيت مى كردند و