علي(عليهالسلام) در جاي ديگر ميفرمايد:وإنّك أنت الله الّذي لمْ تتناهَ في العقول فتكون في مَهبِّ فكرها مكيّفاً، ولا في رويّات خواطرها، فتكون محدوداً مصرّفاً[1]؛ هرگز در عقلها نميگنجي و هيچ خردمندي نميتواند تو را چنان كه هستي بيابد. اگر جز اين بود، متناهي و داراي آغاز و پايان خواهي بود. نه در عقلها ميگنجي تا وزش فكر و انديشه به تو كيفيت بدهد و نه خاطرهها به تو راه مييابد، بلكه عقل و فكر آفريده تو تحت قلمرو قدرتت قرار دارد و محدود و محاط به تو است. بنابراين، هرگز نميتوان به كنه ذات و صفات خدا راه يافت، بلكه عقل ميفهمد كه آن را نميفهمد. از اين رو، آنچه به نام معرفت خدا مييابد با اعتراف ضميمه ميكند و ميگويد: «ما عرفناك حقّ معرفتك»[2]؛ آنچنان كه شايسته است، تو را نشناختيم.
اثبات وجود خدا
بخشي از استدلال بر شناخت خدا در يكي از خطبههاي بلند توحيدي حضرت علي(عليهالسلام) بيان شده است؛ آن حضرت ميفرمايد: هر موجودي كه از هستي بهرهاي دارد، ولي به موجودي غير از خود تكيه دارد و هستي خود را از او گرفته است، معلول است: «كُلُّ قائمٍ في سِواه مَعْلول»[3]. اين جمله هم نظام علّيت و معلوليّت را تثبيت ميكند و هم جهان هستي را به دو بخش علّت و معلول تقسيم ميكند.[1] ـ نهجالبلاغه، خطبه91. [2] ـ بحارالأنوار، ج6، ص292. [3] ـ نهج البلاغه، خطبه 681.