تفسير لغات
1. (دعاء) و (نداء) دو واژه عربى است كه در معنى صدا زدن و فرا خواندن بكار مى روند، چيزى كه هست هرگاه كسى را از نزديك بخوانند در آن جا كلمه (دعا) و هرگاه از نقطه دور صدا بزنند لفظ (ندا) به كار مى برند، مثلا: گاهى مى گويند: (دعوت زيدا) و گاهى مى گويند (ناديت زيدا).و در آيه كريمه هر دو واژه وارد شده و مقصود از مجموع آن دو، سر و صدا است .2. (ينعق ) از ماده (نعق ) گرفته شده كه به معنى زجر و بازدارى حيوان از انجام كار است ، مثلا آنجا كه حيوان مى خواهد بيراهه رود چوپان داد و فرياد راه مى اندازد، در حالى كه حيوان از آن جز سر و صدا چيزى نمى فهمد، و اگر با شنيدن صداى چوپان از راه رفتن باز مى ايستد، نه اين است كه مقصود چوپان را مى فهمد، بلكه يك نوع سرگردانى به آن دست مى دهد و متحيروار مى ايستد.قرآن به اين حقيقت با اين جمله آغاز مى كند:كمثل الذى ينعق بما لا يسمع الا دعاء و نداء.(بسان كسى كه حيوان را بانگ مى زند و حالى كه حيوان جز سر و صدا چيزى احساس نمى كند).3. (صم ) جمع (اءصم ) به معنى كر و (بكم ) جمع (اءبكم ) به معنى لال ، (عمى ) جمع (اءعمى ) به معنى كور است .و هدف از توصيف افراد با اين صفات ، نفى شعور و آگاهى است مى گويند: فلانى كر و لال و كور است يعنى چيزى درك نمى كند و لذا در آيه مباركه پس از اين سه وصف مى گويد: (فهم لا يعقلون ): (چيزى نمى فهمند).و جهت آن نيز روشن است زيرا عقل و خرد از مجازى حس ، مايه مى گيرد و هرگاه فردى اين سه حس را از دست داد يا از آنها بهره نگرفت طبعا دستگاه تفكر او نيز تعطيل مى شود و در حقيقت آيه مباركه به اين كه در شناخت به آن توجه كامل هست ، اشاره مى نمايد.در آيه ديگر نيز حس را مجارى آگاهى معرفى مى كند چنان كه مى فرمايد:و الله اءخرجكم من بطون اءمهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة لعلكم تشكرون .(95)(خدا شما را از شكم مادرانتان بيرون آورد در حالى كه چيزى نمى دانستيد براى شما گوشها و چشمها و دلها قرار داد شايد شكرگزار باشيد).خدا در اين آيه نخست از ناآگاهى انسان سخن مى گويد اءخرجكم من بطون اءمهاتكم لا تعلمون شيئا.در جمله بعد از ابزار شناخت به نام (سمع ) و (بصر) و (فؤ اد) ياد مى كند اشاره به اين كه آن ناآگاهى از طريق بكارگيرى ابزار شناخت از بين مى رود، و اگر اين ابزار از دست انسان گرفته شود و يا آنها را بكار نگيرد، در نادانى مطلق فرو مى رود.تا اينجا با لغات و خصوصيات آيه آگاه شديم اكنون به تفسير آيه نخست كه پيرامون نكوهش تقليد است مى پردازيم .
نكوهش تقليد ناروا
پرورش انسان در نخستين روزهاى زندگى ، در پرتو تقليد و پيروى از حركات پدر و مادر صورت مى پذيرد و اگر غريزه تقليد در نهاد كودك نبود او گامى به سوى تكامل بر نمى داشت . اين روح (محاكات ) است كه هر روز صفحه جديدى در زندگى كودك به روى او مى گشايد، ولى بايد توجه نمود كه حس تقليد در نخستين فصول زندگى انسان كاملا مفيد و سازنده است ولى پس از سپرى گرديدن چنين مرحله ، بايد نيروى فكر و انديشه جاى تقليد و محاكات را بگيرد، و از طريق تفكر و تعقل و با آگاهى كامل چيزى را بپذيرد يا رد كند، قرآن در آيات متعددى انسان را به انديشيدن دعوت كرده و از پيروى هاى نسنجيده از پدر و مادر و يا محيط، نكوهش نموده است و در آيه اى چنين مى فرمايد:و لا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر و الفواد كل اءولئك كان عنه مسوولا.(96)از چيزى كه به آن يقين ندارى ، پيروى مكن زيرا هر يك از گوشها و چشمها و دل مسئول مى باشد).قرآن در بازدارى مشركان از پرستش سنگ و گل و چوب و فلز آنان را به كارگيرى نيروى خرد دعوت مى كند حتى دعوت به تفكر اساس دعوت تمام پيامبران الهى را تشكيل مى دهد. از باب نمونه :ابراهيم عليه السلام به مشركان عصر خود كه بستگان او بودند چنين خطاب مى كند:قال هل يسمعونكم اذ تدعون اءو ينفعونكم اءو يضرون .(97)(آيا آنگاه كه شما بت ها را عبادت مى كنيد و از آنها درخوست حاجت مى نماييد آنها سخنان شما را مى شنوند يا سود و زيانى به شما مى رسانند).پاسخ مشركان در همه عصرها از عصر ابراهيم عليه السلام تا عصر بنى خاتم صلى الله عليه و آله يكى بود، و آن اين كه درست است آنها نه سخن ما را مى شنوند و نه سود و زيانى به ما مى رسانند، اما علت گرايش ما پيروى از روش نياكان است چنان كه مى فرمايد:قالوا بل وجدنا آبائنا كذلك يفعلون .(98)گفتند پدرانمان را ديديم چنين مى كنند (ما نيز چنين مى كنيم ).و لذا مشركان همين منطق را در برابر دعوت پيامبر اسلام به توحيد تكرار كردند و گفتند:بل نتبع ما اءلفينا عليه آبائنا.از راه پدران خود پيروى مى كنيم .در حقيقت جهان شرك در همه دورانها در مقابل رسالت پيامبران يك منطق پوشالى بيش نداشت و هم اكنون نيز بر همين منطق تكيه مى كنند.
اين همان تقليد كوركورانه و تعصب هاى بى جا است كه انسان بدون دليل از ديگران پيروى مى كند بدون اين كه در عواقب آن بينديشد.
شعراى نغز سرا درباره اين نوع تقليد سرودهايى دارند كه دو بيت را يادآور مى شويم :ناصر خسرو مى گويد:
بيان كن حال و جايش را، اگر دانى مرا ور نه
مپوى اندر ره حكمت ، ز تقليد اى پسر عميا
مپوى اندر ره حكمت ، ز تقليد اى پسر عميا
مپوى اندر ره حكمت ، ز تقليد اى پسر عميا
عبادت به تقليد گمراهى است
خنك رهروى را كه آگاهى است
خنك رهروى را كه آگاهى است
خنك رهروى را كه آگاهى است