مثل هاى آموزنده قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثل هاى آموزنده قرآن - نسخه متنی

مولف: جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رجوع به متخصص حساب جداگانه دارد

در اينجا از يادآورى نكته اى ناگزيريم و آن اين كه رجوع به انسان متخصص ‍ ارتباطى به تقليد كوركورانه ندارد زيرا در رجوع به متخصص انسان از دليل اجمالى كه او را بر پيروى از گفتار او دعوت مى كند پيروى مى نمايد و آن دليل اجمالى اين است كه او فرد درس خوانده و آگاه است و پاسى از عمر خود را در اين راه بكار گرفته و من يك فرد ناآگاهم و ناآگاه بايد مشكلات خود را از طريق رجوع به فرد آگاه برطرف كند.

و به ديگر سخن : زندگى اجتماعى بر اساس تقسيم مسئوليت ها استوار است و هر انسانى مسئوليتى بر عهده گرفته كه بايد ديگران از تجارب و اندوخته علمى او بهره گيرند، از اين جهت پزشك به هنگام ساختن خانه به مهندس و معمار مراجعه كرده و آن دو به هنگام بيمارى از دانش پزشك ، بهره مى گيرند.

مساله مراجعه به فقيهان آگاه از احكام اسلام بسان مراجعه به پزشك و مهندس است زيرا آنان پاسى از عمر خود را در فراگيرى احكام الهى بكار بده و در اين قسمت خبير و متخصص گشته اند از اين جهت مهندس و معمار و طبيب و پزشكيار در احكام شرعى بايد به فقيه مراجعه كنند همچنان كه فقيه نيز در رفع نيازهاى زندگى به آنها مراجعه مى نمايد.

حاصل سخن اين كه بهره گيرى از دانش انسان هاى خبير پيروى نسنجيده و بى دليل نيست بلكه با دليل اجمالى همراه است .

تا اينجا تفسير آيه نخست به پايان رسيد.

اينك به تفسير آيه دوم كه موضوع اصلى است مى پردازيم :

موقعيت پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر مشركان

قرآن براى ترسيم اثرپذيرى مشركان در مقابل دعوت پيامبران و مصلحان از تمثيلى بهره مى گيرد، و اين تمثيل براى خود اركانى دارد كه به تدريج روشن مى گردد. قرآن يادآور مى شود كه :

موقعيت مصلحان و صاحبان رسالت هاى آسمانى در برابر مشركان كوردل كه درباره سخنان پيامبران نمى انديشند بسان چوپان دلسوزى است كه بر گله داد و فرياد مى زند و آنها را از بيراهه رفتن باز مى دارد.

همانطور كه گوسفندان از سر و صداى چوپان جز داد و فرياد چيزى درك نمى كنند، همچنين مشركان دوران رسالت از آيات قرآنى و دعوت پيامبر جز الفاظ چيزى نمى شنوند بى آنكه در معانى آنها بينديشند.

در حقيقت اين تشبيه بر دو پايه استوار است .

1. پيامبران صاحب رسالت ، بسان سرپرستان دلسوز گله اند.

2. بهره گيرى مشركان از اين دعوت ها بسان بهره گيرى گوسفندان از داد و فرياد چوپان است .

وجه شبه در هر دو، اين است كه هر دو سرپرست به نجات مورد سرپرستى خود علاقمند است و در عين حال مورد سرپرستى در هر دو مورد از بهره گيرى صحيح محروم است و جز يك مشت صداى ممتد چيزى به گوش او فرو نمى رود.

اكنون برگرديم آيه را تطبيق كنيم .

مثل الذين كفروا كمثل الذى ينعق .

با توجه به تقريرى كه از مثل كرديم كلمه اى در آيه مقدر است و آن (مثلك مع الذين كفروا) يعنى موقعيت تو اى رسول خدا در برابر كافران بسان موقعيت چوپان فريادگر است كه داد و فرياد مى كند ولى گله از داد و فرياد او جز سر و صدا چيزى نمى فهمد.

در اين جمله به دو ركن نخست چنين اشاره شده است .

الف : مثلك .

ب : كمثل الذى ينعق .

و به دو ركن ديگر با جمله هاى ديگر اشاره شده است يعنى :

الذين كفروا.

بما لا يسمع الا دعاء و نداء.

از آنجا كه گروه مشركان از ابزار شناخت بهره نمى گيرند قرآن آنها را حكما كر و لال و كور مى خواند زيرا فرقى با فاقدان اين ابزار شناخت ندارند، اگر فاقدان ابزار شناخت راهى به حقيقت ندارند آنان نيز به خاطر عدم بهره گيرى از ابزار شناخت در نتيجه با آنها يكسانند.

در پايان يادآور مى شويم تفسيرى كه ما انتخاب كرديم طبرسى (99) آن را نخستين تفسير آيه قرار داده ، هر چند نظريات ديگرى نيز نقل كرده است .
بار ديگر تكرار مى كنيم علت تقدير واژه (مثلك ) اين است كه منهاى آن ، آيه مفهوم صحيحى پيدا نمى كند و اگر به ظاهر آيه اكتفا ورزيم نتيجه اين خواهد بود.

خدا كافران را به چوپان تشبيه مى كند و مى گويد: مثل الذين كفروا كمثل الذى ينعق در حالى كه واقع تشبيه غير از آن است .

خدا رسول گرامى را از نظر دلسوزى به چوپان گله ، و نافهمى و بى شعورى مشركان را به نافهمى حيوانات تشبيه مى كند.
و در حقيقت جمله (مثل الذين كفروا) اشاره به جامعه كافران و مشركان است كه پيامبر در ميان آنان بوده است و در حقيقت چنين مى گويد:

(مثل اين جامعه با ويژگى كه (رسول خدا در ميان آنها است ) دارد، مثل چوپانى است كه بر سر گوسفندان داد و فرياد مى كشد...

/ 78