مثل هاى آموزنده قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثل هاى آموزنده قرآن - نسخه متنی

مولف: جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1 : (مَثَل ) و (مِثل ) در لغت و قرآن

از بحث شيرين و زيباى قرآن مثل هاى وارد در سوره هاى مختلف آن است از آنجا كه انسان با امور محسوس و ملموس ، انس بيشترى دارد هرگاه يك رشته مفاهيم عقلى و معارف الهى ، در قالب مسائل حسى ريخته شود، براى نوع مخاطبان ، روشن تر جلوه مى كند.(4)

(مِثل ) و (مَثَل ) در قرآن يك معنى بيش ندارند و آن همانندى دو چيز است ). هرگاه لفظ (مَثيل ) را نيز بر آن بيفزاييم ، هر سه لفظ، معنى واحدى خواهند داشت .

اتفاقا در لغت عرب از ماده ديگر (شبه ) سه لفظ داريم كه با اين سه واژه ، هموزن و هم معنى مى باشند. مانند (شِبه ) و (شَبَه ) و (شَبيه ) و همگى حاكى از همگونى و همنوايى دو شى ء با يكديگر است .

بنابراين به كارگيرى (لفظ) مثل در مورد (تشبيه ) به خاطر همگونى (مشبه ) (چيزى كه از طريق تشبيه در صدد بيان حال وى هستيم )، با (مشبه به ) (چيزى كه وضع و حال او براى ما روشن است ) مى باشد.

قرآن (عذاب هاى نازل بر امت هاى پيشين را، (مثلات ) مى خواند و مى فرمايد:

و قد خلت من قبلهم المثلات ...(5)

(پيش از آنكه ، عذاب هاى عبرت انگيز نازل شده است ).

زيرا اين عذاب مى تواند مانع از انجام مجدد يك رشته اعمال باشد كه نظير اين عذاب را به دنبال دارد.

اين بيان كه عصاره چيزى است در كتابهاى لغت (6) وارد شده است ، مى رساند كه اين واژه حامل معنى همسان و همگونى است ، و اين حقيقت در همه موارد كارگيرى آن ، محفوظ است .

گاهى تصور مى شود كه اين واژه در معنى دومى مانند (صفت ) و (توصيف ) نيز به كار مى رود و برخى از پيشوايان لغت بر اين معنى اصرار مى ورزند، و اين منظور مولف (لسان العرب ) آن را از لغت دانانى مانند يونس بن حبيب (متوفاى 182) و محمد بن سلام جمحى (م /232) و ابو منصور ثعالبى (م /429) نقل كرده است .

زركشى يكى از مولفان پيش كسوت در علوم قرآن مى نويسد ظاهر كلام اهل لغت اين است كه (مثل ) به معنى (وصف ) در حالى كه ابو على فارسى (م /377) آن را انكار كرده و مى گويد اين واژه در لغت عرب يك معنى بيش ‍ ندارد، و آن (تمثيل ) است .(7)

اين گروه بر گفتار خود با دو آيه استدلال مى كنند:

1. محمد رسول الله و الذين معه اءشداء على الكفار رحماء بينهم تراهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم فى وجوههم من اءثر السجود ذلك مثلهم فى التوارة و مثلهم فى الانجيل ...(8)

(محمد فرستاده خدا است و كسانى كه با او هستند، با كافران سرسخت و در ميان خود مهربانند، پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى بينى ، آنان پيوسته خواهان رضاى خدا هستند نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است ، اين توصيف آنها در تورات و توصيف آنها در انجيل است ).

يعنى ويژگيهاى آنان در اين دو كتاب همان است كه در اين آيه بيان گرديد: (بر كافران سرسخت ، و بر مومنان رؤ وف و مهربان .)

در اين آيه لفظ (مثل ) به معنى وصف و توصيف به كار رفته است نه تمثيل و تشبيه چيزى به چيزى .

2. مثل الجنة التى وعد المتقون فيها انهار من ماء غير آسن و اءنهار من لبن لم يتغير طعمه و اءنهار...(9)

(وصف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده است چنين است كه در آن نهرهايى از آب صاف و خالص است كه بد بو نمى شود، و نهرهايى از شير كه طعم آن هرگز دگرگون نمى گردد و نهرهايى از...).

(مثل ) در اين آيه ، در معنى (توصيف ) به كار رفته و صفت بهشت موعود همان چهار نهر بزرگى است كه در اين آيه به شرح آن پرداخته است .

در آينده (در بحث پاسخ به يك پرسش )، روشن خواهد شد كه (مثل ) در معنى وصف در آيه و يا آيات ديگر نيز به كار رفته است مع الوصف بايد يادآور شويم كه كاربرد اين واژه بيشتر در مورد، تشبيه دو شى ء به يكديگر است ، و اگر هم در موردى به معنى (توصيف ، به كار مى رود، بسيار اندك است .

در لغت عرب گاهى به جاى (تماثل ) كه از ماده (مثل ) گرفته شده است ، واژه (مساوات ) به كار مى رود و با اين قيد آنجا كه بخواهند برابرى دو شى ء را از نظر كميت بيان كنند، و اينكه اين دو شى ء از نظر (مقدار) يكسان است و فزونى و كاستى در ميان آن دو نيست ، واژه (مساوات ) به كار مى برند، هر چند آن دو با هم از نظر ماهيت مختلف باشند مانند برابرى دو در آهنى و چوبى ، در حالى كه واژه (تماثل ) را در مورد دو چيز يكسان از نظر (ماهيت ) به كار مى برند مانند دو فرد از انسان .(10)

از اين جا به نكته ديگرى نيز دست مى يابيم و آن اين كه ، جايگاه تجربه با استقرا كاملا متفاوت است ، تجربه در مواردى صورت مى پذيرد كه همگان از نظر ماهيت يكسان باشند مانند آزمون در فلزات كه نتيجه آن انبساط در حال حرارت است ، در صورتى كه مورد (استقراء) موضوعات ، گوناگون از نظر ماهيت مى باشد، مثلا انسان با تفحص در ميان انواع مختلف از حيوانها مانند گوسفند، و گاو و شتر به اين نتيجه مى رسد، كه حيوان به هنگام غذا خوردن ، فك پايين را به حركت در مى آورد و از اين استقرا قانونى را در مورد حيوان انتزاع مى كند.

خلاصه تجربه از آن (متماثل ) و استقراء از آن (متساويها) است .

/ 78