كمال اخلاص
اخلاص براى خود مراتب مختلفى دارد كه مرحله اتم آن از اولياى خدا است .در دوران نوجوانى از استادى شنيدم : بعد از درگذشت والد شريف مرتضى و شريف رضى قرار شد اثاث خانه ميان آن دو برادر تقسيم شود پس از تقسيم همه اثاث ، قرآنى در وسط باقى ماند، مقسم تصميم گرفت آن را به يكى از دو برادر بدهد.مقسم گفت : قرآن را آن كس بردارد كه از زمان تكليف تا به حال گناهى را مرتكب نشده است ، ناگهان هر دو برادر دست روى قرآن نهادند.مقسم گفت : اين قرآن را كسى بردارد كه تاكنون مكروهى را مرتكب نشده ، هر دو برادر دست روى قرآن نهادند.مقسم گفت : اين قرآن را آن كس بردارد كه هيچ وقت مباحى را مرتكب نشده باشد.در اين موقع مرتضى دست روى قرآن نهاد و رضى از نهادن دست روى قرآن خوددارى كرد.مقسم پرسيد: چگونه هيچ مباحى را مرتكب نشدى ؟مرتضى گفت : من از دوران تكليف به اين طرف همه كارهاى خود را از خواب و خوراك براى خدا انجام داده ام ، تا در سايه انجام امور مباح ، بتوانم در خدمت خدا و اطاعت او باشم !ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا!
مولوى در مثنوى داستانى را از اخلاص حضرت على عليه السلام نقل مى كند كه به حق آموزنده است زيرا انسان از نظر اخلاص به پايه اى مى رسد كه خشم خود را در برابر دشمنى كه بر او پيروز شده فرو مى برد و پس از فروكش كردن خشم براى خدا به زندگى دشمن خاتمه مى بخشد زيرا در حال خشم از آن واهمه دارد كه كشتنش براى خشم خويش باشد نه براى خدا، چنان كه مى فرمايد:
از على آموز اخلاص عمل
در (غزا) بر پهلوانى دست يافت
او خدو انداخت بر روى على
او خدو انداخت بر روى كه ماه
در زمان انداخت شمشير آن على
گشت حيران آن مبارز زين عمل
گفت بر من تيغ تيز افراشتى
از چه ديدى بهتر از پيكار من
تا شدى تو سست در آشكار من
شير حق را تو غنى دان از دغل
زود شمشيرى برآورد و شتافت
افتخار هر نبى و هر ولى
سجده آرد پيش او در سجده گاه
كرد او اندر غزايش كاهلى
و از نمودن عفو رحم بى محل
از چه افكندى مرا بگذاشتى
تا شدى تو سست در آشكار من
تا شدى تو سست در آشكار من
گفت من تيغ از پى حق مى زنم
شير حقم نيستم شير هوا
فعل من بر دين من باشد گواه (117)
بنده حقم نه مامور تنم
فعل من بر دين من باشد گواه (117)
فعل من بر دين من باشد گواه (117)