مثل هاى آموزنده قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثل هاى آموزنده قرآن - نسخه متنی

مولف: جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پاسخ به يك پرسش

بحث پيشين ثابت كرد كه (مثل ) و (مثل ) به يك معنى مى باشند، در صورتى كه قرآن هر نوع (مثلى ) را براى نفى كرده ولى براى او (مثل ) يا مثلهايى را ثابت مى نمايد.

درباره نفى (مثل ) مى فرمايد:

(ليس كمثله شى ء).(11)

(براى او همتايى نيست ).

و درباره اثبات (مثل ) مى فرمايد:

للذين لا يومنون بالاخرة مثل السوء و لله المثل الاعلى و هو العزيز الحكيم .(12)

(براى آنان كه به سراى آخرت ايمان ندارند صفات زشت است و براى خدا صفات عالى و او عزيز و حكيم است ).

پاسخ : آنجا كه قرآن از خدا (نفى مثل ) مى كند مقصود واجب الوجود ديگرى است كه از نظر (خصوصيت ) كه لازمه تعدد است متفاوت ولى از نظرهاى ديگران باشند و چنين همانندى براى خدا به حكم ادله توحيد محال است .

و آنجا كه براى او (مثل ) ثابت مى نمايد، مقصود اسماء و صفات الهى است كه از كمالات خدا حكايت مى كنند.

بنابراين معنى آيه دوم اين مى شود: كافران به خاطر انكار معاد خدا را با صفات زشت ، مانند ظلم توصيف كرده در حالى كه او داراى نام هاى زيبا، و صفات نيكو است .

از اين بيان به يك قاعده لغوى دست مى يابيم و آن اين كه خدا از (امثال ) جمع (مثل ) منزه و در عين حال براى او (امثالى ) (جمع (مثل ) زياد هست .

و لله الاسماء الحسنى و الامثال العلياء.

2 : (مثل )هاى رايج در محاورات مردم

مثل چيست ؟

چگونه بايد آن را تعريف كرد؟

فرق آن با حكمت و كلمات حكيمانه و كوتاه بزرگان چيست ؟

در پاسخ هر سه سوال به صورت كلى مى توان چنين گفت :

هرگاه نكته سنجى در موردى به مناسبتى سخن حكيمانه اى بگويد، و به خاطر زيبايى لفظ و لطافت معنا در جامعه انتشار يابد، و اهل زبان آن را در موارد مشابه بكار برند، چنين را مثل مى نامند و احيانا آن را با پسوندى مانند (سائر، يا (رائج ) همراه مى سازند، و مى گويند: (مثل سائر) يا (مثل رائج ).

با توجه به تعريفى كه از (مثل ) انجام گرفت ، روشن مى شود كه اين پسوند كاملا قيد توضيحى بوده و قيد احترازى نيست و در ماهيت (مثل ) گردش ‍ در زبانها و انتشار در ميان مردم نهفته است ، و در غير اين صورت آن را (حكمت ) مى نامند.

نخستين كسى كه به اين نكته توجه پيدا كرد، و مورد بكارگيرى اين دو واژه را (مثل و حكمت ) از هم جدا ساخت ، ابو هلال عسكرى (متوفاى سال 400 هجرى ) است ، او مى گويد:

هر سخن حكيمانه اى كه در محاورات مردم رواج پيدا كند (مثل ) ناميده مى شود ولى گاهى گوينده اى سخن زيبايى را؟ شايستگى ضرب المثل دارد، در محاوره خود مى آورد، اما به هر علتى رواج پيدا نمى كند، چنين سخنى ، مثل ناميده نمى شود.(13)

شاعر عرب زبان ، انسان بزرگوارى را كه همه مردم او را مى شناسند، (مثل سائر) مى نامند. و وجه شبه همان شناخت نوع مردم از او بسان شناخت آنان از (مثل سائر) است ، چنان كه مى گويد:




  • ما اءنت الا مثل سائر
    يعرفه الجاهل و الخابر



  • يعرفه الجاهل و الخابر
    يعرفه الجاهل و الخابر



(تو جز مثل سائر چيزى نيستى كه او را ناآگاه و آگاه مى شناسد).

گاهى (مثل ) را (مثل ) نيز مى نامند و (مثال ) در لغت به معنى نمونه است . و شايد علت اين كه مثل را مثال مى نامند، اين است كه مضمون مثل نمونه اى است از يك مفهوم كلى كه بر همه موارد منطبق است ، به اين معنا كه مثل مضمونى دارد كه مخصوص مورد خود است و لازمى دارد كه بر همه موارد به صورت يكسان منطبق است و مضمون مثل نمونه اى است از اين لازم كلى .
و اين حقيقت را با تجزيه و تحليل يك (مثل ) روشن مى سازيم .

عرب در موردى كه طرف فرصت طلايى را از دست بدهد، مثلا دانشجو درس نخواند، كارگر كار صورت ندهد مثل مى زند و مى گويد:
(فى الصيف ضيعت اللبن ): (در تابستان شير را فاسد كردى ).

مضمون مثل (اضاعه شير در تابستان ) مخصوص همان مخاطب معين است ولى اين مضمون كنايه از يك معنى لازم است به معنى تفويت فرصت كه در همه موارد يكسان صدق مى كند و مورد مثل نيز، نمونه (مثال ) از آن معنى كلى است .
سرور شهيدان در پاسخ دخت گراميش كه درخواست كننده بازگردانيدن آنان به سرزمين مدينه بود، چنين فرمود:

(لو ترك القطا ليلا لنام ).

(هرگاه مرغ قطا (مرغى است زيبا شبيه كبوتر) به حال خود واگذار مى شد، در لانه خود مى خوابد و شب لانه خود را به خاطر ترس از صيد صياد ترك نمى كرد).

كلام سرور شهيدان كه امروز حالت مثل به خود گرفته ، مضمونى دارد كه مخصوص مورد خود او، و آن اين كه اگر مرغ قطا را به حال خود مى گذاشتند در لانه خود مى خوابيد، و لازمى دارد و آن كنايه از يك معنى كلى است و آن تن دادن به كارهاى ناخواسته به صورت جبر و اكراه ، و اين لازم كلى بر صدها موارد تطبيق مى كند.

تا اينجا با تعريف مثل و مثال و فرق آن با حكمت آشنا شديم ، اكنون لازم است در فوايد و مزاياى مثل كمى گفت و گو كنيم .

/ 78