نكات آيات
1. (سلخ ) در لغت عرب به معنى كنار نهادن پوشش است . از اين جهت پوست كندن گوسفند را سلخ مى گويند،(152) چنان كه به كنار نهادن چادر يا لباس زن را سلخ مى نامند.(153)قرآن در مورد اين شخص واژه (انسلخ ) به كار بده ، تا برساند كه آيات و معارف ، به سان لباسى سراپاى او را پوشانيده بود، ولى متاسفانه پيروى از شيطان سبب شد كه پوشش بيرون آيد، و از شيطان پيروى كند.2. (اءخلد الى الارض )، واژه اءخلد به معناى ميل و گرايش است و گرايش به زمين به معناى آن است كه شخص ياد شده ، به ماديات چسبيده و از معنويات كه جنبه آسمانى دارند، باز ماند.3. (يلهث ): لهث در لغت عرب به معنى بيرون آوردن زبان سگ است .تا اين جا با لغات آيات آشنا شديم ، اكنون بايد ديد اين فردى كه آيات الهى به او داده شده بود، خدا او را چگونه معرفى مى كند؟قرآن درباره او، اين جمله ها را به كار برده است :1. سرگذشت او يك سرگذشت بزرگ و عظيم بوده است به گونه اى كه درباره او كلمه (نباء) را به كار بده و مى گويد: و اتل عليهم نباء الذى آتيناه آياتنا، و نباء به خبر بزرگ و با اهميت گفته مى شود، نه هر خبر، حتى در آيه مباركه (ان جاءكم فاسق بنبا)،(154 ) مقصود از (نباء)، خبر عظيم و با اهميت است ، نه هر خبر هر چند جزئى و پيش پا افتاده باشد.2. اين فرد، از نظر علم و دانش به پايه اى رسيده بود كه بر حجج و بينات الهى احاطه داشت ، تو گويى آيات الهى به سان لباسى بود كه بر اندام او پوشانيده شده و سراپاى بدن او را فرا گرفته بود.3. (فانسلخ منها)، اين آيات كه به سان جلد يا پوشاك بر بدن او كه بر اثر پيروى از شيطان از اين كمالات برهنه گشت ، تو گويى علم و دانش و تقوا لباسى است بر اندام انسان ، و لذا قرآن درباره تقوا مى گويد: (و لباس التقوى ذلك خير.)(155)4. (فاءتبعه الشيطان ): اين جمله حاكى از آن است كه شيطان از گمراه كردن او به حد ياءس و نوميدى رسيده بود. ولى آنگاه كه از هوا و هوس پيروى كرد، شيطان به او رسيد و او را پيرو خود ساخت .تا اينجا از تفسير آيه نخست فارغ شديم . اين آيه مى رساند كه اين فرد مقام بزرگى از علم و دانش در امتهاى پيشين را دارا بوده است . مفسران مى گويند: مقصود بلعم بن باعورا است كه از علماى بنى اسرائيل به شمار مى رفت . برخى مى گويند: او يكى از علماى كنعانى است كه به او علم كتاب داده شده بود. برخى مى گويند: مقصود امية بن اءبى الصلت ثقفى است كه كتابهاى پيشينيان را خوانده بود و مى دانست كه خدا پيامبرى را مى فرستد و اميد آن داشت كه او همان رسول نويد داده باشد. آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله به امر الهى برانگيخته شد، او به رسالت پيامبر كفر ورزيد.در هر حال ، آيات قرآنى با مرور زمان كهنه و فرسوده نمى شود و در هر زمان مصداقى دارد، و اگر شان نزول خاصى داشته باشد هرگز مقيد به آن مفرد نيست .امام باقر عليه السلام بسيار سخن نيكويى در اين مورد دارد، و مى فرمايد:الاصل فى بلعم ، ثم ضربه الله مثلا لكل موثر هواه على هدى الله من اءهل القبلة .(156)(اصل اين آيه درباره بلعم است سپس خدا آن را به عنوان يك مثل درباره همه كسانى كه هواپرستى را بر خداپرستى و هدايت الهى در اين امت ، مقدم بشمارد، بيان كرده است ).