آنچه كه ما در باب ضرورت وجود پيامبر بيان داشيتم همان مطالب را بعينه در باب ضرورت وجود اوصياء و جانشينان و امامان پس از هر پيامبرى تا ظهور پيامبر ديگر ميتوان بيان داشت، زيرا احتياج به اوصياء اختصاص به وقتى غير از وقت ديگر، و حالتى غير حالت ديگر نداشته و بقاء كُتُب آسمانى و شرايع، بدون وجود قيّمى براى آن، كه عالم بآن باشد كافى نخواهد بود، آيا فرقههاى مختلف را نميبينى كه چگونه هر فرقهاى آراء و نظريات خويش را به كتاب خدا مستند ميدارد، و اين بخاطر اينست كه آنها به معانى كتاب جاهل بوده، و دلهايشان تاريك، و هواهايشان پراكنده است. و از اين جا است كه نياز هر نبّى مرسلى كه كتابى از نزد خدا بر او نازل گشته به نصب وصى و جانشينى براى خويش روشن ميشود، تا اسرار نبوتِ خويش و كتابى كه بر او نازل گشته نزد آن وصى بوديعت نهد، و مبهمات كتاب را براى او روشن سازد تا آن وصّى، حجّت آن پيامبر بر قومش بوده، و امّت به آراء و عقولِ خويش در آن كتاب تصرّف نكنند، و راه اختلاف در پيش نگيرند و دلهايشان بگمراهى مبتلا نگردد.قرآن در اين زمينه ميفرمايد:هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ.(1)اوست آنكه فرو فرستاد بر تو كتاب را از آن است آيات محكم و استوار كه آنها مادر اين كتاب است، و بخش ديگر آيات متشابه. پس كسانى كه در دلهايشان كجى است آن آيات متشابه را پيروى كنند براى فتنهجوئى و در پى تأويل آن برآيند و حال آنكه تأويل آن آيات را جز خدا و راسخان در علم ديگرى نداند.پس پيامبر و امام و كتاب، حجّت خدا بر امّت هستند تا آنكه راه گمراهى در پيش گرفت و خويش را بهلاكت افكند از روى بيّنه و دليل باشد، و آنكس هم كه هدايت يافته و بزندگى حقيقى زنده گشت از روى بيّنة و دليل باشد.