10- رضا - راه نجات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راه نجات - نسخه متنی

ملا محسن فیض کاشانی؛ مترجم: رضا رجب زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

10- رضا

رضا، عبارت است از ترك سخط و ناخشنودى. خداى تبارك و تعالى در وصف اولياء خود مي‌فرمايد:

رَضِى اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ.(1)

خشنود است خدا از آنها و خشنودند آنها از او.

و سَخَط، عبارت است از اينكه انسان غير آنچه كه خدا مقدّر فرموده طلب كند، و آن را براى خود اولى و سزاوارتر بپندارد آنهم در مواردى كه يقين به فساد و صلاح آن ندارد. و اين حرام است و در شرع از آن نهى شده است.

در حديث آمده است كه هر كس به قضاء من رضا ندهد، و بر بلاء من شكيبا نباشد، و نعمتهايم را سپاس نگذارد پس از زمين و آسمانِ من خارج شود، و پروردگارى سواى من براى خود اختيار نمايد.

و در خبر است كه پيامبرى از پيامبران، از ناملايمات زندگى به خدا شكوه نمود خداى تبارك و تعالى باو فرمود: آيا از من شكوه مي‌كنى و حال آنكه من اهل مذمت و شكايت نيستم بلكه اين تو هستى كه اين چنينى، و در علمِ غيبِ من. سرنوشت تو بهمين نحو رقم زده شده است. و لذا نمي‌بايست كه از قضاء من ناخشنود باشى. آيا مي‌خواهى كه دنيا را بخاطر تو تغيير دهم، و لوح محفوظ را بسبب تو مبدّل سازم و آنچه كه تو مي‌خواهى مقدّر گردانم نه آنچه كه خود مي‌خواهم، و آنچه كه دوست مي‌دارى باشد نه آنچه من دوست مي‌دارم به عزّتم سوگند كه اگر اين معنا دوباره به خاطرت خطور كند، جامة نبوت از تو برگيرم، و تو را در آتش درآورم و از هيچكس پروا نكنم.

پس بجا است كه انسان عاقل اين برخورد تند و اين وعدة هولناك خداوندى را آنهم با انبياء و برگزيدگانش بشنود و عبرت گيرد.

در اين خبر مي‌فرمايد: اگر دوباره اين معنا بخاطرت خطور كند چنين و چنان كنم. پس چگونه خواهد بود حال آنكسى كه با داد و فرياد بناى شكوه از قضاء الهى مي‌گذارد، و بر سر هر كوى و برزن از خداوند كريم بناى شكايت بگذارد، و در مرآ و منظر خلق از خداى خويش گلايه كند.

و اين تهديد نسبت به كسى است كه در تمام عمر يكبار لب به شكوه گشوده است پس چگونه خواهد بود حال آن كسى كه در تمام عمر شيوه‌اش چنين است، و از خدا پيش اين و آن گلايه مي‌كند، كه بايد گفت:

نعوذ بالله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا.

بخدا پناه مي‌بريم از بديهاى نفسِ خويش و سيئات اعمالِ خود.

و براى اينكه انسان راضى به قضاء حق باشد تأمّل دردو اصل كافى است.

اوّل توجه به فايده‌اى كه در حال و آيندة انسان با رضا به قضاء حق نهفته است، امّا فائدة حال همان فراغت قلب، و كم شدن حزن و اندوه بي‌فايدة انسان است، زيرا اگر تو بقضاء پروردگار رضا ندهى و از آنچه او برايت مقدّر نموده ناخرسند باشى پيوسته اندوهگين هستى، و دلت باين فكر مشغول است كه اگر چنان مي‌شد بهتر بود، و چرا چنين شد، و چرا چنان نشد، و ديگر در دلت جائى براى ياد خدا و عبادت، و فكر آخرت باقى نمي‌ماند.

و چه گفتة زيبائى است اينكه حسرت بر امور گذشته، و فكر در مورد امور آينده بركت ساعتِ فعلى عمر تو را از بين برده است.

و رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به ابن مسعود فرمود اندوهت را كم نما و خيلى افسوس مخور زيرا آنچه كه مقدّر شده بوقوع خواهد پيوست. كه واقعاً اين سخن با همة خلاصه بودنش، كلام جامعى در اين باب است.

و امّا فائدة در حال و آينده، همان ثواب و پاداش حق تعالى و رضوانِ او است كه در آية شريفه:

(رَضِى اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).

خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا خشنودند.

بدان اشاره شده و در آية ديگرى فرموده است:

وَ رِضْوانُ مِنَ اللهِ اَكْبَر.

و خشنودى و رضوانى از حق تعالى كه بزرگترين نعمتها است.

از طرف ديگر آن هم و حزن و عجزى كه از سخط و ناخشنودى از قضاء الهى گريبان گير انسان مي‌شود و عقوبتى كه در آينده به سبب آن در انتظار انسان است. آنهم بدون هيچ فايده‌اى، زيرا آنچه كه مقدر شده واقع مي‌شود و كارى به خشنودى و يا ناخشنودى تو ندارد چنانكه گفته شده است كه آنچه وجودش مقدّر نشده هر چه هم بكنى و هر حيله و چاره‌اى كه بسازى واقع نخواهد شد. و آنچه هم كه بايد واقع شود خواه ناخواه در وقتِ خود بوقوع خواهد پيوست. پس عاقل هيچگاه همّ و اندوه بدون فايده را به ضميمة وزر و گناه و عقوبت آن بر راحتى قلب و آرامش خاطر و پاداش بهشت اختيار نمي‌كند.

اصل دوّم: آن خطر بزرگ و ضرر بسيار و كفر و نفاقى است كه سخط و ناخشنودى از قضاء الهى در پى دارد مگر اينكه ذات اقدس حق برحمتِ خود آن را تدارك كند. آيا هرگز شده كه در اين آيه اندكى بينديشى كه مي‌فرمايد:

فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِى أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً.(2)

نه چنين است، بپروردگارت سوگند كه آنها ايمان نياورند بتو مگر اينكه تو را بداورى برگزينند در آنچه كه بين آنها اتفاق افتاده است، و سپس نيابند در دلهاى خويش ملالى از آنچه كه تو حكم كرده‌اى. و بي‌چون و چرا حكم تو را گردن نهند و در برابر تو تسليم شوند.

كه در اين آية شريفه ذات اقدس حق با سوگند، از كسى كه از قضاء پيامبر ناخشنود باشد نفى ايمان نموده است پس بخودت بگوى اى نفس:

لَنْ يُصِيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا.

هرگز بما نرسد جز آنچه كه خدا براى ما نوشته است او مولاى ما است.

و اين معنا را كه آنچه او مقدّر فرموده موافق‌تر بحال ما و بيشتر بصلاح ما است پيوسته مدّ نظر داشته باش هر چند كه ما به وجه صلاح آن پى نبريم و از سرّ آن بي‌خبر باشيم.

و بگو اى نفس: آنچه مقدّر شد لا محاله واقع خواهد شد و همّ و اندوه سودى نبخشد، پس فايده‌اى در ناخشنودى از قضاء حق نيست، آيا تو نمي‌گوئى:

رَضِيْتُ بِاللهِ رَبّاً وَ بِالاِسْلامِ دِنياً.

پس چگونه است كه به پروردگارى او رضا داده‌اى و از قضاء او ناخشنودى؟

و حال آنكه قضاء شأنى از شئون ربوبيت و حقى از حقوق بارى تعالى است و از يكى از بزرگان گذشته سؤال شد كه عبوديّت چيست؟ او گفت اينكه پروردگار حكم كند و بنده رضا دهد، پس هرگاه پروردگار امرى را مقدّر نمود و بنده بدان رضا نداد ديگر ربوبيّت و عبوديّتى در كار نخواهد بود.

پس در اين گفته بينديش، و بخود بنگر. اميد كه با كمك حق از اين وادى بسلامت بگذرى.

(1). سوره مائده، آيه 119.

(2). سوره نساء، آيه 65.

/ 97