شناخت اين خصال پسنديده و اخلاق نيك جز بواسطة وحى از جانب خداى تبارك و تعالى به پيامبرش ميسّر نميشود، زيرا اطّلاع بر باطن افراد ممتنع است، همانگونه كه خداى تبارك و تعالى به پيامبر ما حضرت محمّد ـ صلى الله عليه و آله و سلّم ـ در مورد على ابن ابيطالب (عليه السلام) وحى نمود و فرمود:إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ.(6)اينست و جز اين نيست كه ولى شما خدا است و رسول او و آنانكه ايمان آوردهاند آنانكه بپا ميدارند نماز را و ميدهند زكوة را در حاليكه آنها هستند ركوع كنندگان.و در جاى ديگر فرمود:يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ.(7)اى پيامبر آنچه را كه از پروردگارت بتو نازل گشته ابلاغ نما.و غير اينها از آيات. و چون بواسطة وحى آن وصّى معلوم گشت بر پيامبر واجب است كه خليفه و جانشين خود را براى مردم معيّن كند، و اين تعيين يا قولاً هست مثل آن سخن پيامبر كه فرمود:مَنْ كُنْتُ مَوْلاه فَهَذا عَلى مَوْلاه.هر كس من مولاى او هستم پس اين على مولاى او است.و آن جا كه فرمود: اى گروه اصحاب، على ابن ابيطالب وصّى و خليفة من بر شماست چه در زندگى و چه پس از مرگ. او صدّيق اكبر، و فاروقى است كه بين حق و باطل فرق ميگذارد و او باب الله اى است كه از طريق او به خدا ميتوان رسيد، هر كس او را بشناسد به تحقيق مرا شناخته، و كسى كه منكر او شود مرا انكار نموده، و هر كه از او پيروى كند مرا پيروى نموده. سنتى است كه از عهد ابراهيم جارى گشته است.و يا تعيين آن وصّى بواسطة فعل پيامبر است، مثل ولايت دادن پيامبر آن حضرت را بر سرايا و سپاه و حركتِ اصحاب تحت پرچم آن حضرت، در حاليكه احدى را بر آنحضرت ولايت نداده، و اين چنين نبوده كه تحت پرچم عمروبن عاص و اسامة بن زيد و غير اين دو حركت نموده باشد، و اصحاب پيامبر جملگى ميدانند كه آنحضرت در سپاه، امير بوده ولى هيچكس بر او امارت نداشته است.و نيز اگر پيامبر وصّى خويش را معيّن نكند اين امر به دسته دسته شدن امت و درگيرى و اختلاف بين اصحاب او ميانجامد، و چگونه پيامبر از چنين امر عظيمى غفلت نموده و وصّى را معين نكند در حاليكه او خود عامّه مردم را به وصيّت در آن چه كه بمراتب پستتر از اين است امر نموده و تحريص و تأكيد نموده است.