راه نجات نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
و هر يك از اين امامان (صلوات الله عليهم) امام بعد از خود را و بلكه امامان بعد از خود را به امامت و خلافت و عصمت معين فرموده، و اصحاب خود را از نام و صفات و خصوصيات او آگاه نموده است.و طهارت و صداقتِ اينها نزد كلية فرق اسلامى با همة اختلاف و وجوه افتراقى كه دارند ثابت و محقق است و اين خود بهترين دليل بر حجّيت اينها است نه آنانكه در فضيلت و احوالِ آنها در بين فِرق اسلامى اختلاف است و اگر كسى در آثار و معارف اينها تتبّع كند اين حقيقت را درخواهد يافت و جاى شك و ترديدى برايش باقى نخواهد ماند شيخ صدوق ـرحمة الله عليه ـ ميگويد: از روشنترين دلايل بر امامت اينها همين است كه خداى تبارك و تعالى يكى از نشانههاى نبوت پيامبر را اين قرار داده كه آن حضرت از سرگذشت انبياء گذشته خبر ميداد وعلومى را كه در تورات و انجيل و زبور بود بيان ميداشت بدون اينكه در ظاهر خواندن و نوشتن فرا گرفته باشد و يا فردى مسيحى و يا يهودى را ملاقات نموده باشد. و اين از بزرگترين آيات و معجزات بر صدق ادّعاى آن بزرگوار بود. در مورد ائمّه هم همين معنا مشهود است، حسينبن على (عليه السلام) شهيد شد و على بن الحسين (عليه السلام) در حاليكه سنّى از آن حضرت نگذشته بود باقى ماند، و سنّ آن حضرت در هنگام شهادت پدر بزرگوارش كمتر از بيست سال بود پس از شهادت پدر آن بزرگوار از مردم كناره گرفت، و جز خواص اصحابش ديگرى با آن حضرت معاشرت نداشت اكثر ايام را به عبادت ميگذرانيد و بخاطر شرايط نامساعد آن عصر و ستم بيش از حد بنياميه جز مقدارى اندك از علوم و معارف از آن حضرت باقى نماند، پس از آن بزرگوار فرزندش حضرت امام محمدبن على موسوم به باقر (عليه السلام) به امامت رسيد و آن حضرت را از اين روى باقر گفتهاند كه علم را شكافت و از معارف دين و كتاب و سنت و سيره، و مغازى ميراث عظيمى از آن بزرگوار بر جاى ماند، پس از آنحضرت فرزند بزرگوارش جعفر بن محمّد (عليه السلام) بيشتر از آنچه كه از آن حضرت از علوم و معارف بر جاى مانده بود، افاضه نمود، و هيچ فنّى از فنون علم باقى نماند مگر اينكه از اين بزرگواردر آن فنّ مطالب بسيارى رسيده است، حضرتش قرآن و سنت را تفسير نمود و در زمينة اخبار انبياء (عليهم السلام)، و مغازى و جنگها مطالب بسيارى بر جاى ماند، بدون اينكه آن حضرت و يا پدرش محمد بن على (عليه السلام) و يا على بن الحسين (عليه السلام) نزديكى از راويان حديث عامّه، و فقهاء آنها ديده شوند كه مطلبى فرا ميگيرند، و اين خود بهترين دليل بر اثبات اين معناست كه آنها علمِ خود را از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و از على بن ابيطالب (عليه السلام) و يك يك امامان قبل از خود فراگرفتهاند.همينطور تمام امان دوازده گانه شيعه (عليهم السلام) سيره و روش آنها در علم همينگونه بود، از حلال و حرام از آنها سؤال ميشد، و آنها جملگى يك جواب ميگفتند، بدون اينكه آن را از كسى فرا گرفته باشند، پس چه دليلى روشنتر از اين دليل بر امامت آنها، و اينكه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) آنها را به اين مقام نصب نمود، و علمِ خويش و علوم انبياء قبل از خود را نزد آنها بوديعه نهاده است. و ما از اينها كه بگذريم آيا ديگرى را ميتوانيم بيابيم كه باين مرتبه از علم و دانش كه از محمد بن على و جعفر بن محمّد (عليهما السلام) بما رسيده، دست يافته باشد بدون اينكه در محضر احدى از مردم براى كسب علم زانو زده باشد. پايان كلام شيخ صدوق. و رواياتى كه در فضائل و مناقب اينها از رسول خدا رسيده بيشتر از اين است كه شمرده شود و مشهورتر از اين است كه كسى بخواهد آن را كتمان نمايد بخصوص در فضائل مولا اميرالمؤمنين (عليه السلام). ابن عباس از پيامبر روايت نموده آنحضرت فرمود: اگر درختها و درياها مركب و جن حسابگر و آدميان جملگى نويسنده شوند نتوانند فضايل اميرالمؤمنين على (عليه السلام) را احصاء كنند. و از يكى از اهل علم از فضائل على بن ابيطالب (عليه السلام) سؤال شد. او گفت: چه بگويم دربارهى مردى كه دشمنان از روى حسد و عداوت فضائلش را كتمان كردند و دوستانش از روى ترس و تقيه فضائل او را بر زبان نياوردند، در عين حال فضائل او آفاق را پر نموده است.