* كلمه عدالت معمولاً همراه با كلمه قانون و بى عدالتى معمولاً پشت پازدن به قوانين است. در اين صورت اگر اصل قانون براى بشر بى ارزش و سست باشد، با چه انگيزه اى مىتوان بدان عمل نمود؟ قانونى كه ساخته دست بشرى همچون خود ماست، قانونى كه هر روز در حال تغيير و تحوّل است،قانونى كه در آن منافع افراد و احزاب نهفته شده، قانونى كه برخاسته از افكار ناپخته و اطلاعات محدود و تحت تاءثير غرائز، نژادپرستى و ملّت گرائى، تهديد، تطميع و هوسهاى خود و ديگران وضع شده است،قانونى كه در هر منطقه به شكلى است و در هر زمان وتاريخى تغيير مىيابد و هر ابرقدرتى به خود حقّ وتو در آن را مىدهد،قانونى كه از قانون گزارش انواع لغزشها، عيب ها و خصلت هاى زشت ديده شده است و خود قانون گزاران به آن عمل نمى كنند،آيا اين نوع قوانين مىتواند براى انسان قداست و كرامت داشته باشد و براى جامعه عزّت، شرافت و زمينه رشد ايجاد كند؟! آيا تخلّف از اين نوع قوانين ظلم و خلاف عدالت است!امّا قوانين انبيا كه از طرف خداوندى است كه خالق انسان و برخاسته از علم، حكمت و لطف بى نهايت اوست و آورنده آن معصوم و خود اوّلين عامل به آن است، قانونى كه از هيچ ابرقدرت، فرد، گروه، حزب و قبيله اى متاءثّر نشده است، اين نوع قانون به خاطر قداست و كرامتى كه براى انسان دارد، انگيزه عمل به آن قوى است و تخلّف از آن ظلم و بى عدالتى محسوب مىشود.