مفتون همدانى - آیینه عصمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آیینه عصمت - نسخه متنی

محمود شاهرخی، مشفق کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




مفتون همدانى

بدر الدّجاى اسلام




زهرا زنى كه قاصر، عقل است از تميزش
بر هيچ زن نمى ماند در دهر هيچ چيزش
ايزد شفيعه خواندست در روز رستخيزش
احمد چو رفت بشنو كز بعد او چها شد
از سقط محسن آن مه بر مرگ خود رضا شد





غلمان ز جان غلامش، حورا كم از كنيزش
باباى او همى داشت چون جان خود عزيزش
آرى شفيعه باشد بدر الدجاى اسلام
زهرا به سوگ بابا در سوز و در نوا شد
غصب فدك چو كردند، حقى ز حق جدا شد









خاموش شمع ايمان از جور اشقيا شد
با پهلوى شكسته رحلت چو كرد زهرا
در خلد پيش بابا زهرا چو كرد مأوى
اين نكته را ادا كرد مريم به گوش حوا





خيرى نديد زهرا خير النساى اسلام
با امر شاه مردان غسلش بداد اسما
ز اهل سقيفه مى كرد شكوه به پيش بابا
الحق جگر خراش است اين دردهاى اسلام







مژده پاك سرشت

جارى نور




تو رنگ آبى پروازى اى دوست
تو شعر ناب ناب نور عشقى
بسوزان تار و پودم با غم عشق
وجودم تشنه ى يك قطره نور است





تو با آئينه ها دمسازى اى دوست
تو پايان مرا آغازى اى دوست
بيفشان بر شرارم شبنم عشق
مرا سيراب كن از زمزم عشق









تو زهراى عزيز و مهربانى
به سويت آمدم از در مرانم
توئى كوثر، توئى والاتر از هور
به خود پيچم چو نيلوفر ز شوقت





تو پاكى را هميشه همزبانى
تو در جسم وجودم همچو جانى
حضور جارى نور على نور
به دنبال توام با يك جهان شور







ابوالفضل فيروزى «نينوا»

فراتر از وهم




اى فاطمه، دختر پيمبر
اى گلبن گلشن محمد (ص)
اى باغ پر از شكوفه ى غم
اى مادر پاك آسمانى
اى باعث حادثات عالم
«عنقاى ابد، به قاب قوسين
ديباچه ى سفر آفرينش

«ايماى ترا ملك متابع






اى همسر باوفاى حيدر
كز عطر تو شد جهان معطر
اى دامن كوه لاله پرور
پرورده ى تو شبير و شبر
وى شافعه ى بزرگ محشر
سيمرغ ازل به عالم ذر»
در دفتر عشق حرف آخر
فرمان ترا فلك مسخر»



بيت از مسعود سعد سلمان است.



.





همتاى تو گر على نمى بود
بالله كه حقيقت تو باشد
اى برج كبوتران دلها
مائيم و دلى كه خورده پيوند
قربان تو اى شكسته پهلو
آن را كه تواش شفيعه باشى





شايسته ى تو نبود همسر
از وهم و گمان و عقل برتر
مائيم و دلى چنان كبوتر
با مهر تو اى بزرگ مادر
اى فاطمه، بضعه ى پيمبر
پروا نكند ز روز محشر






/ 57