خورشيد بلند در شبستان وجود
خورشيد بلند در شبستان وجود
سرچشمه ى رحمت خدا زهرا بود
سرچشمه ى رحمت خدا زهرا بود
جوشيد كوثر
ابر كرامت، از چشمه ى نور
جنبيد دريا، از جوى زمزم
آواى شادى از عرش برخاست
هستى گل آذين، در رهگذارش
آيينه و آب تعبير خُلقش
در باغ احمد گلبن شكوفاست
در باغ احمد گلبن شكوفاست
اختر فشان گشت، از بام افلاك
جوشيد كوثر، از دامن خاك
ميلاد زهرا، ميلاد زهراست
گيتى معطر، از خاك كويش
آيات رحمت، تفسير خويش
ميلاد زهرا، ميلاد زهراست
ميلاد زهرا، ميلاد زهراست
آئين پاكى، در فطرت او
ماه ولايت، نور نبوت
جان مصور، روح مصفاست
اى زن، به اخلاص، در راه او باش
گنجينه ى مهر، آيينه ى حق
بنگر كه عالم در شور و غوغاست
بنگر كه عالم در شور و غوغاست
يزدان گواهست، بر عصمت او
تابان شب و روز، از طلعت او
ميلاد زهرا، ميلاد زهراست
در رهنمائى، او رهبر تست
نور دو چشم پيغمبر تست
ميلاد زهرا، ميلاد زهراست
ميلاد زهرا، ميلاد زهراست
سيد محمود گلشن كردستانى
گوشوار عرش
تا نسيم نوبهارى دامن صحرا گرفت
پهنه ى هستى گلستان گشت و دامان چمن
غنچه شد گلشن فريب و لاله شد بستانفروز
زردى از رخسار هستى شد رها در نيستى
فرودين امسال زيباتر شد از پيرار و پار
فرودين امسال زيباتر شد از پيرار و پار
صحن گيتى را فروغ گل ز سر تا پا گرفت
بس زمرد گون گهر از ابر گوهر زا گرفت
شد نو اگر بلبل از شور و ره آوا گرفت
چهره ى بستان نشان از لاله ى حمرا گرفت
پرتو رحمت مگر از عالم بالا گرفت
پرتو رحمت مگر از عالم بالا گرفت
مژده ى ميلاد دخت مصطفى را چرخ داد
آفتابى در زمين تابيد كاندر آسمان
پرتوى كز جانفزايى جلوه بر هستى فزود
دختر پاك پيمبر پاى در دنيا نهاد
دختر پاك پيمبر پاى در دنيا نهاد
كز فروغش جلوه ها مهر جهان آرا گرفت
پرتو از فيض وجودش زهره ى زهرا گرفت
لولويى كز تابناكى پهنه ى دريا گرفت
همسر حيدر به فر مردمى دنيا گرفت
همسر حيدر به فر مردمى دنيا گرفت
آنكه نامش قدسيان را فيض علمنا فزود
++
آنكه نورش عرشيان را بانگ كرمنا گرفت
گوشوار عرش اعظم بود و زيب گوش جان
گوشوار عرش اعظم بود و زيب گوش جان
جاى در دامان پاك سيد بطحا گرفت
جاى در دامان پاك سيد بطحا گرفت
چون گريبان افق شد سينه اش مرآت حق
با كلام ايزدى شد گوش و دستش آشنا
با كلام ايزدى شد گوش و دستش آشنا
همچو موسى روشنى از سينه ى سينا گرفت
(آيت الكرسى
(آيت الكرسى
شنيد و عروه الوثقى
گرفت)
در دل او چشمه ها از زمزم و كوثر گشود
تا بسوزد تن در اندوه و بسازد ملك جان
تا بسوزد تن در اندوه و بسازد ملك جان
بر سر او سايه ها از سدره و طوبى گرفت
صبر ايوب و دم جانبخش از عيسى گرفت
صبر ايوب و دم جانبخش از عيسى گرفت
آرى آرى برتر آمد از زنان روزگار
آرى آرى برتر آمد از زنان روزگار
حضرت زهرا كه نام از علم الاسما
حضرت زهرا كه نام از علم الاسما
گرفت
كشور آزادگى را مولد و منشا نهاد
مرحبا دلداده اى كاندر گلستان حيات
حبذا تا بنده اى كاندر شبستان وجود
منزل آراى كمالى كش كسى همپايه نيست
از زن نيكو خصال، احمد بهشتت هديه كرد
از زن نيكو خصال، احمد بهشتت هديه كرد
شهر بند مردمى را مبدا و مبنا گرفت
نكهت از گلدسته ى جنت به صد سودا گرفت
پرتو از گوياى «سبحان الذى اسرى» گرفت
آفرينش را به لطف صورت و معنى گرفت
تا نهال هستى از جانبازى تو پا گرفت
تا نهال هستى از جانبازى تو پا گرفت
دامنت آرام بخش انبيا و اولياست
هركه زهرا را به گيتى مقتداى خويش ساخت
عفت و عصمت فروغى از هزاران مهر اوست
«گلشن» و «مشفق» ستايند از بن دندان ورا
«گلشن» و «مشفق» ستايند از بن دندان ورا
زان ترا آوازه هم دنيا و هم عقبى گرفت
بى گمان بيت الامان در جنت المأوا گرفت
در دل گردون از آن اين پاكسيرت جا گرفت
چونكه گوش جانشان را بانگ يا زهرا گرفت
چونكه گوش جانشان را بانگ يا زهرا گرفت