محمدابراهيم كريمى واعظ
نور پاك فاطمه
تا مرا در تن بود جان و زبان گوياستى
كى توان وصفش نمودن آنكه عالم ذره اى
از شرف اين افتخارش بس كه بابش مصطفى است
حاش لله ار بشر خوانم ورايا از ملك
گر نمى زد آن مهين دختر بدين عالم قدم
گر نمى زد آن مهين دختر بدين عالم قدم
روز و شب ورد زبانم مدحت زهراستى
در قبال نور آن مهر جهان آراستى
زوج او حيدر على عالى اعلاستى
بلكه فخر اين و آن انسيه ى حوراستى
حيدر كرار را كى همسر و همتاستى
حيدر كرار را كى همسر و همتاستى
اوست مام يازده تن حجت پروردگار
وه چه مادر كآورد فرزند مانند حسين
بضعه منى ز پيغمبر دليلى روشن است
نى توانم گفت قدرش را يكى از صد هزار
معدن حلم و حيا و منبع جود و كرم
خلق شد خورشيد و مه از نور پاك فاطمه
از چه مى بوسيد دستش را رسول عالمين
اى خنك آن دل كه دائم در هواى او بود
در حصار مهرش ار ساكن شدى رستى ز بيم
در حصار مهرش ار ساكن شدى رستى ز بيم
كز طفيل نورشان دنيا و ما فيهاستى
كز قيامتش تا قيامت دين حق برجاستى
كز نبوت و ز ولايت هر دو را داراستى
كمترين مدحش به قرآن قول اعطيناستى
رشحه اى از فيض جودش جنه المأواستى
هم زمين و آسمان از بهر او برپاستى
زين سبب كز آستينش دست حق پيداستى
حبذا آنكس كه او را در سر اين سوداستى
هان بيا كاينجا چه خوش منزلگه و مأواستى
هان بيا كاينجا چه خوش منزلگه و مأواستى
بى ولايش طاعتى نبود قبول كردگار
آنكه نشناسد ورا كور است و نبود اين عجب
آه از آن ساعت كه آن مظلومه با صوت حزين
كاى پدر بنگر كه بشكستند پهلوى مرا
زين مصيبت نى بود تنها «كريمى» اشكبار
زين مصيبت نى بود تنها «كريمى» اشكبار
حب او هم منجى دنيا و هم عقباستى
تيره نور شمس اندر چشم نابيناستى
بانگ واغوثاه، او را از جگر برخاستى
شوهرم اكنون اسير فرقه ى اعداستى
جمله ذرات جهان در ماتم و غوغاستى
جمله ذرات جهان در ماتم و غوغاستى
دكتر محمود شروين
گنج حكمت
خورشيد كمال نور مطلق
تابنده فروغ برج توحيد
مجموع صفات ذات سرمد
باعث شده عفت جهان را
در نزد خدايش اين جنابست
كاى عاشق حق به صدق و ادراك
داريم تو را ز حد فزون دوست
داريم تو را ز گنج حكمت
زيبنده ى تاج كبريائى
اين گوهر پاك چشمه و هور
اين گوهر پاك چشمه و هور
محبوب خدا رسول بر حق
فرخنده بشير و پيك اميد
آئينه ى حق نما، محمد
هم كون از اوست هم مكان را
كورا به حبيب خود خطابست
لولاك لما خلقت الافلاك
شايسته ات ارمغان نيكوست
يكتا گهر عفاف و عصمت
اندر خور بخشش الهى
در سوره ى كوثر است مذكور
در سوره ى كوثر است مذكور
خواند اگرت عنود ابتر
با خيل حسودگر ازيرا
زيرا كه عزيز كردگار است
در شأن و مقام بى نظير است
پاكيزه تر از نسيم رضوان
انعام خدا بر او تمام است
بر عرش خدا دو گوشواره
فردوس برين به زير پايش
در روز جزا به راه جنت
با مريم و هاجر است و ساره
از پيش روان و شيعيانش
خاتون و شفيعه ى قيامت
اى جان به فداى اين چنين زن
يا رب به صفات پاك زهرا
ما راه به والاى او بميران
ما راه به والاى او بميران
تفسير كن آيه هاى كوثر
مقصود ز كوثر است زهرا
با شير خدا قرين و ديار است
او شير زن است و شير گيراست
سرچشمه ى افتخار نسوان
چون مادر يازده امام است
از فاطمه است يك اماره
ابواب جنان به حكم و رايش
برتافته از جمال و حشمت
چون ماه محاط از ستاره
اندر پى مركب روانش
از حق به حبيب خود كرامت
جان همه ى جهان و هم من
بخشنده ى نور مهر و مه را
اين است دعاى اهل ايمان
اين است دعاى اهل ايمان