محبوبه ى حق - آیینه عصمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آیینه عصمت - نسخه متنی

محمود شاهرخی، مشفق کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


ما سوى الله

ما سوى الله: كليه مخلوقات و موجودات و ممكنات و به معنى آنچه غير از خداى تعالى باشد.

تا ابد هستند و بودند از ازل++

جمله مهمان بر سر خوان نوال فاطمه



همچو گيسوى يتيمانش پريشان گشت حال
ياد محنت ها كه بابش ديد از هر بوالهوس
چون على را ديد غمگين از جفاى دشمنان
آن بلاهائى كه رو آورد سويش در جهان
بس كه بار غم نهادش بر سر دوش آسمان





چون ز دنيا رفت باب بى همال فاطمه
يك نفس بيرون نمى رفت از خيال فاطمه
زان غم جانكاه افزون شد ملال فاطمه
مايه شد آخر براى ارتحال فاطمه
چون كمان شد خم قد با اعتدال فاطمه







محبوبه ى حق




محبوبه ى حق كسى به جز فاطمه نيست
بعد از پدرش محمد، او را همسر





گر هست كسى، بگويديم آن كس كيست؟
در رتبه كسى نيست و گر هست عليست







حكيم صفاى اصفهانى

صدف يازده گوهر



برخاست به آئين كهن مرغ شب آويز



شباويز: مرغ حق، چوك، پرنده اى كه هنگام شب با چنگال هاى خود از شاخ درخت آويزان مى شود، و بانگ مى كند.

++

اى ترك ختا خيز به طبع طرب انگيز


بر بند طرب را زين بر توسن شبديز

توسن: اسب سركش، و شبديز به معنى شب رنگ و نام اسب خسرو پرويز.

++

كن جام جم از گوهر مى مخزن پرويز


اى خط تو پاكيزه تر از سبزه ى نو خيز++

بر سبزه ى نو خيز كه شد باغچه مينو

مينو: بهشت و آسمان.






بنهاد به سر گلبن نو اختر جمشيد
بگشاى در ميكده، يعنى در اميد
چون روى تو رخشنده نديدم من خورشيد





تابيد ز گل، بر فلك باغچه ناهيد
بردار ز رخ پرده كه تا ديده ى من ديد
چون موى تو آشفته نديدم من هندو







بگذشت مه آذر و پيش آمد آذار

آذار: ماه ششم از سال رومى كه برابر بهار بود.



++

ابر آمد و بيژاده ى تر ريخت به كهسار





باد آمد و بگشود در دكه ى عطار






آراسته شد باغ چو روى بت فرخار



بت فرخار: زيبا روى. فرخار، شهرى كه بعضى آن را در تبت مى دانند و به معنى دير و معبد و بتخانه نيز آمده است.



.




نرگس كه بود پادشه كوچه و بازار
دانى به چه مى ماند اركان دمن را





زد خيمه ى سلطانى در برزن و در كو
از لاله ى نعمانى تركان يمن را









اى ترك ختائى كه بلائى دل من را
از لاله ى مى تازه كن آثار كهن را





اى موى تو بشكسته بها مشك ختن را
اى روى و برت تازه تر از لاله ى خودرو







آراست به تن باغ ز ديبا سلب

سلب: جامه و لباس.



نو++

خورشيد گل افكند به چار اركان پرتو


از ماه سمن بر مه و خورشيد رسد ضو

ضو: روشنائى.

++

دهقان سمن زار منست اختر شبرو





گلبن به سر باغ نهاد افسر خسرو






نسرين بپراكند به گل مخزن منكو





منكو: منكوقا آن امير مغول.



.




اى ماه من اى چون تو نياراسته مانى
شد خاك سيه از گل سورى زركانى





تو اول و خورشيد بلند اختر ثانى
اى لعل تو شاداب تر از سنگ يمانى









از باده ى چون سوده ى ياقوت رمانى
روزى كه در ميكده ى عشق گشادند
جان و دل سودائيم از عشق تو زادند
در باديه ى عشق تو هم پويه ى بادند
خورشيد چو رويت به سما و به سمك نيست
از جشن تو در سينه ى عشاق تو شك نيست
اى زاده انسان كه به خوبيت فلك نيست
ابر هنرى گوهر تر ريخت به هامون
مرغ از زبر شاخ زند گنج فريدون





درده كه زد از سرو سهى فاخته كوكو
بر من رقم بندگى عشق تو دادند
اينست كه بس پاكرو و پاك نژادند
ور گرگ هوا حمله كند هم تك آهو
چون روى تو پيداست كه خورشيد فلك نيست
شور لب شيرين تو در كان نمك نيست
از عشق تو برپاست به كونين هياهو
از خاك برون آمد گنجينه ى قارون
اى روت چو آئينه ى اسكندر ايدون









در پيش غم از باده ى چون عقل فلاطون
اى گوهر يكدانه بريز از خم لاهوت
مرغ ملكوت است زجاجى كه دهد قوت
نوشم مى مدح گهر نه يم فرتوت





آراسته كن سدى چون راى ارسطو
در ساغر بلور صفا سوده ى ياقوت
قوت جبروت است كه در خطه ى ناسوت
صديقه ى كبرى صدف يازده لؤلؤ







مشكوه چراغ ازلى مهبط تنزيل

مهبط تنزيل: جاى فرود آمدن قرآن مجيد.



++

خواننده ى تورات و سراينده ى انجيل


داننده ى اسرار قِدَم


اسرار قِدَم: رازهاى عالم قديم و ازل.بى دم جبريل++

فياض برى از علل و رسته ز تعطيل





مولود نبوت كه به طفلى شده تكميل
انسيه ى حورا سبب اصل اقامت





توليد ولايت كه به سفلى زده پهلو
اصلى كه بباليد بدو نخل امامت









نخلى كه ز توليد قدش زاد قيامت
در باغ نبى طوبى افراخته قامت
سر سند كل اثر صادر اول





گنجينه ى عرفان گهر بحر كرامت
در ساحت بستان ولى سرو لب جو
نه عقل

نفس فلك پير در اين مرحله مختل





برتر بودش پايه ز موهوم و مخيل







بالاتر ازين چار خشيجان

چار خشيجان: عناصر اربعه، آب و باد و خاك و آتش.



بهى يل++

صد مرتبه بالاتر ازين گنبد نه تو




اين گنبد نه توى بدان پايه نباشد
آن را كه ز خورشيد فلك سايه نباشد
قطبى كه كراماتش اگر دايه نباشد





اين عقل و خيالات بدان مايه نباشد
بر عرش بجز نورش پيرايه نباشد
از معجزه پيداست علامت نه ز جادو










مرآت خدا عالمه ى نكته ى توحيد






كش خيمه ى عصمت زده بر عرصه ى تجريد



تجريد: ترك اغراض و علايق دنيوى به نظر عارفان.



.




آن جلوه كه بالذات برونست ز تحديد

تحديد: تعيين حد و حدود چيزى.
++

مولود محمد كه بدان نادره تابيد




ذات احدى كرد پديد اين سه مواليد
بالاى مكان فوق زمان ذات محمد

فرزند نبى جفت ولى طاق مؤيد






اين چار زن حامله وين هفت تن شو
كز نقص زمانى و مكانيست مجرد
طاق حرم عصمت او قصر مشيد

مشيد: استوار.









آن شافعه كان رايحه كز خلد

خلد مخلد: بهشت جاودان.مخلد++

جويند نيابند جز از خاك در او



/ 57