ما سوى الله
تا ابد هستند و بودند از ازل++
جمله مهمان بر سر خوان نوال فاطمه
همچو گيسوى يتيمانش پريشان گشت حال
ياد محنت ها كه بابش ديد از هر بوالهوس
چون على را ديد غمگين از جفاى دشمنان
آن بلاهائى كه رو آورد سويش در جهان
بس كه بار غم نهادش بر سر دوش آسمان
بس كه بار غم نهادش بر سر دوش آسمان
چون ز دنيا رفت باب بى همال فاطمه
يك نفس بيرون نمى رفت از خيال فاطمه
زان غم جانكاه افزون شد ملال فاطمه
مايه شد آخر براى ارتحال فاطمه
چون كمان شد خم قد با اعتدال فاطمه
چون كمان شد خم قد با اعتدال فاطمه
محبوبه ى حق
محبوبه ى حق كسى به جز فاطمه نيست
بعد از پدرش محمد، او را همسر
بعد از پدرش محمد، او را همسر
گر هست كسى، بگويديم آن كس كيست؟
در رتبه كسى نيست و گر هست عليست
در رتبه كسى نيست و گر هست عليست
حكيم صفاى اصفهانى
صدف يازده گوهر
برخاست به آئين كهن مرغ شب آويز
++
اى ترك ختا خيز به طبع طرب انگيز
بر بند طرب را زين بر توسن شبديز
++
كن جام جم از گوهر مى مخزن پرويز
اى خط تو پاكيزه تر از سبزه ى نو خيز++
بر سبزه ى نو خيز كه شد باغچه مينو
بنهاد به سر گلبن نو اختر جمشيد
بگشاى در ميكده، يعنى در اميد
چون روى تو رخشنده نديدم من خورشيد
چون روى تو رخشنده نديدم من خورشيد
تابيد ز گل، بر فلك باغچه ناهيد
بردار ز رخ پرده كه تا ديده ى من ديد
چون موى تو آشفته نديدم من هندو
چون موى تو آشفته نديدم من هندو
بگذشت مه آذر و پيش آمد آذار
++
ابر آمد و بيژاده ى تر ريخت به كهسار
باد آمد و بگشود در دكه ى عطار
باد آمد و بگشود در دكه ى عطار
آراسته شد باغ چو روى بت فرخار
آراسته شد باغ چو روى بت فرخار
.
نرگس كه بود پادشه كوچه و بازار
دانى به چه مى ماند اركان دمن را
دانى به چه مى ماند اركان دمن را
زد خيمه ى سلطانى در برزن و در كو
از لاله ى نعمانى تركان يمن را
از لاله ى نعمانى تركان يمن را
اى ترك ختائى كه بلائى دل من را
از لاله ى مى تازه كن آثار كهن را
از لاله ى مى تازه كن آثار كهن را
اى موى تو بشكسته بها مشك ختن را
اى روى و برت تازه تر از لاله ى خودرو
اى روى و برت تازه تر از لاله ى خودرو
آراست به تن باغ ز ديبا سلب
نو++
خورشيد گل افكند به چار اركان پرتو
از ماه سمن بر مه و خورشيد رسد ضو
++
دهقان سمن زار منست اختر شبرو
گلبن به سر باغ نهاد افسر خسرو
گلبن به سر باغ نهاد افسر خسرو
نسرين بپراكند به گل مخزن منكو
نسرين بپراكند به گل مخزن منكو
.
اى ماه من اى چون تو نياراسته مانى
شد خاك سيه از گل سورى زركانى
شد خاك سيه از گل سورى زركانى
تو اول و خورشيد بلند اختر ثانى
اى لعل تو شاداب تر از سنگ يمانى
اى لعل تو شاداب تر از سنگ يمانى
از باده ى چون سوده ى ياقوت رمانى
روزى كه در ميكده ى عشق گشادند
جان و دل سودائيم از عشق تو زادند
در باديه ى عشق تو هم پويه ى بادند
خورشيد چو رويت به سما و به سمك نيست
از جشن تو در سينه ى عشاق تو شك نيست
اى زاده انسان كه به خوبيت فلك نيست
ابر هنرى گوهر تر ريخت به هامون
مرغ از زبر شاخ زند گنج فريدون
مرغ از زبر شاخ زند گنج فريدون
درده كه زد از سرو سهى فاخته كوكو
بر من رقم بندگى عشق تو دادند
اينست كه بس پاكرو و پاك نژادند
ور گرگ هوا حمله كند هم تك آهو
چون روى تو پيداست كه خورشيد فلك نيست
شور لب شيرين تو در كان نمك نيست
از عشق تو برپاست به كونين هياهو
از خاك برون آمد گنجينه ى قارون
اى روت چو آئينه ى اسكندر ايدون
اى روت چو آئينه ى اسكندر ايدون
در پيش غم از باده ى چون عقل فلاطون
اى گوهر يكدانه بريز از خم لاهوت
مرغ ملكوت است زجاجى كه دهد قوت
نوشم مى مدح گهر نه يم فرتوت
نوشم مى مدح گهر نه يم فرتوت
آراسته كن سدى چون راى ارسطو
در ساغر بلور صفا سوده ى ياقوت
قوت جبروت است كه در خطه ى ناسوت
صديقه ى كبرى صدف يازده لؤلؤ
صديقه ى كبرى صدف يازده لؤلؤ
مشكوه چراغ ازلى مهبط تنزيل
++
خواننده ى تورات و سراينده ى انجيل
داننده ى اسرار قِدَم
مولود نبوت كه به طفلى شده تكميل
انسيه ى حورا سبب اصل اقامت
انسيه ى حورا سبب اصل اقامت
توليد ولايت كه به سفلى زده پهلو
اصلى كه بباليد بدو نخل امامت
اصلى كه بباليد بدو نخل امامت
نخلى كه ز توليد قدش زاد قيامت
در باغ نبى طوبى افراخته قامت
سر سند كل اثر صادر اول
سر سند كل اثر صادر اول
گنجينه ى عرفان گهر بحر كرامت
در ساحت بستان ولى سرو لب جو
نه عقل
درين يك اثر پاك معطل
نفس فلك پير در اين مرحله مختل
نفس فلك پير در اين مرحله مختل
برتر بودش پايه ز موهوم و مخيل
برتر بودش پايه ز موهوم و مخيل
بالاتر ازين چار خشيجان
بهى يل++
صد مرتبه بالاتر ازين گنبد نه تو
اين گنبد نه توى بدان پايه نباشد
آن را كه ز خورشيد فلك سايه نباشد
قطبى كه كراماتش اگر دايه نباشد
قطبى كه كراماتش اگر دايه نباشد
اين عقل و خيالات بدان مايه نباشد
بر عرش بجز نورش پيرايه نباشد
از معجزه پيداست علامت نه ز جادو
از معجزه پيداست علامت نه ز جادو
مرآت خدا عالمه ى نكته ى توحيد
مرآت خدا عالمه ى نكته ى توحيد
كش خيمه ى عصمت زده بر عرصه ى تجريد
كش خيمه ى عصمت زده بر عرصه ى تجريد
.
آن جلوه كه بالذات برونست ز تحديد ++
مولود محمد كه بدان نادره تابيد
ذات احدى كرد پديد اين سه مواليد
بالاى مكان فوق زمان ذات محمد
فرزند نبى جفت ولى طاق مؤيد
فرزند نبى جفت ولى طاق مؤيد
اين چار زن حامله وين هفت تن شو
كز نقص زمانى و مكانيست مجرد
طاق حرم عصمت او قصر مشيد
طاق حرم عصمت او قصر مشيد
آن شافعه كان رايحه كز خلد