آيه 67: پيامبر صلى الله عليه و آله انذار كننده اقامه كنندگان نماز
انما تنذر الذين يخشون ربهم بالغيب و اقاموا الصلوة و من تزكى فانما يتزكى لنفسه والى الله المصير .(401)
ترجمه
تو فقط كسانى را هشدار مى دهى كه در نهان از پروردگار شان مى ترسند و نماز مى گزارند هر كس پاكى ورزد و به سود خويش پاكيزه شده است و سرانجام همه به سوى خداست .
تفسير آيه
در اين آيه شريفه درباره بشارت پيامبر صلى الله عليه و آله به يك گروه از انسانهائى متوجه مى شود كه پرده از اين حقيقت بر مى دارد و مى فرمايد: انذارهاى پيامبر صلى الله عليه و آله تنها در دلهاى آماده اثر مى گذارد و خداوند مى فرمايد: (( تو فقط كسانى را انذار مى كنى كه از پروردگار خود در غيب و پنهانى مى ترسند و نماز را بر پا مى دارند )) (( انما تنذر الذين يخشون ربهم و اقاموا الصلوة ) تا در دلى خوف خدا نباشد،و در نهان و آشكار احساس مراقبت يك نيروى معنوى بر خود نكند،و با انجام نماز كه قلب را زنده مى كند و به ياد خدا مى دارد به اين احساس درونى مدد نرساند، انذارهاى ،انبياء و اولياء بى اثر خواهد بود در آغاز كار كه انسان هيچ عقيده اى را انتخاب نكرده و ايمان نياورده اگر روح حقجوئى و حق طلبى نداشته باشد و احساس مسوليت در برابر شناخت واقعيتها نكند و گوش به دعوت انبياء فرا نخواه داد و در آيات پروردگار در جهان هستى نمى انديشد! در جمله چهارم باز به اين حقيقت بر مى گردد كه خدا از همگان بى نياز است و مى افزايد: (( هركس پاكى و تقوى پيشه كند نتيجه اين پاكى به خود او باز مى گردد )) (و من تزكى فانما يتزكى لنفسه ) و سرانجام در آخرين جمله هشدار مى دهد كه اگر نيكان و بدان به نتايج اعمال خود در اين جهان ترسند مهم نيست چرا كه (( بازگشت همگى به سوى خدا است )) و سرانجام حساب همه را خواهد رسيد! (( والى الله المصير)
داستان آيه 67
نماز غلام سياه چهره
عبدالله بن مبارك كه از مردان وارسته صدر اسلام است ،مى گويد يك سال در مكه بودم بر اثر بى آبى تا قحطى بزرگى سراسر جزيرة العرب را فرا گرفته بود مردم به صحراى عرفات آمده بودند تا با دعا و نماز استسقاء از درگاه خداى بزرگ بخواهند كه باران رحمتش را بر آنها بفرستد من هم به عرفات رفتم و در مراسم راز و نياز مردم شركت نمودم دو هفته از اين جريتان گذشت قحطى و خشك سالى و دشوارى زندگى همچنان ادامه داشت .در اين ميان چشمم به يك نفر عرب سياه چهره رنجورى افتاد ديدم او با حالت خاص عرفانى و معنوى مشغول نماز شد و بعد از دو ركعت نماز،دعا كرد و سپس به سجده رفت شنيدم مى گويد:سوگند به عزت و شوكتت از خداى بزرگ ! سر از سجده چند لحظه اى بر نمى دارد تا باران رحمتت بندگانت را سيراب سازى ! )) پس از اين دعا،چند لحظه نگذشت كه ديدم قطعه ابرى در آسمان پديدار شد و سپس قطعه هاى ديگرى ابر به آن پيوستند و