تعصب قومى
واقعيت انكار ناپذيرى كه به وضوح در اشعار دعبل ديده مى شود, (تعصّب قومى) او است. او نسبت به قوم و نژاد خويش ـ قبايل قحطانى, يمانى و خزاعى ـ به شدّت تعصّب نشان مى داد, گرچه گاه برخى از حاكمان هم نژاد خود را هجو مى كرد, ولى در برابر ديگر قبايل, به قبيله خود مى باليد و سخت متعصب بود; تا جايى كه قصيده مشهور (نونيه) خود را در ذكر مناقب و برترى قبايل يمن و ايل و طايفه خود و شاهان و مردمان آن قبايل, و در ردّ قصيده نونيه شاعر بزرگ شيعه (كميت بن زيد اسدى) سرود. كميت در آن قصيده, قوم و قبيله خويش را كه از فرزندان (نزار) و از اعراب شمال بودند, در برابر قحطانيان كه از عرب هاى يمن بودند, برتر و با فضيلت تر شمرده بود و دعبل در ردّ چكامه كميت, قصيده نونيه خود را سرود و كميت و نزاريان را نكوهش كرد و قحطانيان را برتر از آنان, و در اسلام پيشگام تر دانست:ـ اى ملامتگر! ملامتم مكن! آيا گذشت چهل سال, تو را از لئامت و پستى بازنداشته است؟!ـ كميت بدان جهت ما را هجو كرد كه ما در يارى اسلام از آنان پيشى گرفته بوديم!
ـ قوم (نزار) خوب مى دانند كه قوم من ـ اقوام يمانى به ويژه قحطانيان و خزاعيان ـ در يارى پيامبر خدا, پيشگام بودند…(1)
گويند: دعبل پس از سرودن اين قصيده, پيامبر خدا را در خواب ديد و آن حضرت, او را از هجو و نكوهش كميت نهى فرمود.(1) هم قصيده كميت و هم قصيده دعبل, بازتاب نامطلوب اجتماعى و سياسى داشت و به تحريك و زنده شدن تعصب قومى دوران جاهليت در بين اعراب نزار و يمن, دامن زد.(1)
تعصّب قومى دعبل را در ديگر اشعارش نيز مى بينيم. مثل قصيده (داليّه) در هجو و تهديد مأمون عباسى, كه شرح آن را در فصل رفتار دعبل با خلفا آورده ايم. دعبل واقعاً تعصب قومى داشت, كه در اين صورت مى توان به سبب اين صفت جاهلى بر او ـ به عنوان يك شاعر آگاه و دين شناس شيعى و يار و صحابى و هم صحبت ائمّه معصوم ـ خرده گرفت. يا بايد گفت: بنا به علل نامعلومى, تظاهر به تعصب قومى ـ كه از ويژگى هاى اعراب جاهلى بود ـ كرده است.