حكومت اُسوان - دعبل خزاعی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دعبل خزاعی - نسخه متنی

مصطفی قلی زاده؛ ؛ ت‍ه‍ی‍ه کننده: ‌ پ‍ژوه‍ش‍ک‍ده‌ ب‍اق‍رال‍ع‍ل‍وم‌ ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكومت اُسوان

دعبل مدت نامعلومى نزد مطّلب بن عبدالله ماند و اشعارى نيز در مدح او گفت.(1) مطلب حكومت (اُسوان) را به او واگذار كرد. دعبل هم پذيرفت و پس از تهيّه مقدمات, عازم اسوان شد. علّت واگذارى ولايت اسوان به دعبل معلوم نيست.احتمال دارد در مدّتى كه دعبل با مطّلب معاشرت داشت, مطّلب شاعر را بهتر و بيش تر شناخته بود. شايد او تا آن زمان, دعبل را شاعر و اديبى بيش نمى پنداشت, امّا در آن ايام, به غناى فكرى و عمق آگاهى هاى دينى, اجتماعى و سياسى, همچنين شايستگى او در زمينه هاى مختلف پى برد و بدين خاطر ولايت اسوان را به عهده او گذاشت. شايد هم عوامل ديگرى مؤثر بوده است.

به هر تقدير, حكومت دعبل در اُسوان نيز مانند حكومت در سِمنجان, دولت مستعجل بود و طولى نكشيد از طرف مطّلب بن عبدالله, حكم عزل او صادر شد. در سبب عزل دعبل از حكومت اُسوان, گفته اند:

برخى از مخالفان دعبل, چند بيت از شعرى را كه دعبل در هجو و مذمّت مطّلب بن عبدالله سروده بود,(1) به او رساندند. مطّلب به خشم آمد و حكم عزل شاعر را نوشت و به يكى از غلامان نزديك خود داد و گفت:

به اُسوان برو; روز جمعه, زمانى كه دعبل آماده خواندن خطبه هاى نماز جمعه مى شود, حكم عزل را در حضور مردم به او بده و نگذار خطبه بخواند. از منبر به زير بكش و خودت بر منبر بنشين و خطبه بخوان و نماز جمعه را اقامه كن.

پيك مطّلب, پس از اخذ حكم, عازم اُسوان شد. روز جمعه, دعبل ـ به رسم حاكمان و واليان آن روزگار ـ بر منبر رفت تا خطبه هاى نماز جمعه را بخواند. پيك دربار از ميان جمعيت برخاست و حكم مطّلب را به او داد. دعبل گفت:

بگذار خطبه بخوانم و پايين بيايم, آن گاه نامه را مى خوانم.

ـ نه! من مأموريت دارم تا نامه را نخوانده اى, نگذارم خطبه بخوانى.

دعبل مجبور شد حكم عزل را باز كند و بخواند. آن گاه, فرستاده مطّلب بنا به دستورى كه او داده بود, دعبل را از منبر پايين آورد و خود به جاى او نشست.(1)
دعبل كه ضربه سخت روحى ديده بود, از مصر راهى بغداد گرديد. اين ماجرا نيز تجربه تلخى براى شاعر بود. اين واقعه در حوالى سال 200هـ.ق. اتفاق افتاد.

/ 73