شهـادت - دعبل خزاعی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دعبل خزاعی - نسخه متنی

مصطفی قلی زاده؛ ؛ ت‍ه‍ی‍ه کننده: ‌ پ‍ژوه‍ش‍ک‍ده‌ ب‍اق‍رال‍ع‍ل‍وم‌ ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شهـادت

مالك بن طوق تغلبى ـ حاكم دمشق ـ از اين كه فرستادگانش, دعبل را نيافته و دست خالى بازگشته بودند, بسيار خشمگين بود. اين بار مردى نيرنگ باز و زيرك را ـ كه شايد از نزديكانش بود و با دعبل دشمنى داشت و نامش در تاريخ مجهول مانده است ـ پيدا كرد و ده هزار درهم و مقدارى زهر به او داد و گفت: (برو و هرطور شده, دعبل را پيدا كن و بكش!)
آن مرد از دمشق بيرون رفت و به دنبال هدف شيطانى خود روانه عراق شد. بى گمان او از اظهار نيّت پليدش خوددارى مى كرد و به احتمال قوى, در لباس تاجر, جهانگرد, درويش و… در شهرهاى بغداد, كوفه, بصره, اهواز, شوش و ديگر مناطق در پى يافتن دعبل بود.

شايد هم به عنوان شاعر و اديب در همه جا با اهل شعر و ادب ديدار مى كرد و به مجامع و انجمن هاى ادبى راه مى يافت تا دعبل را پيدا كند و هدف خائنانه خود را عملى سازد. اين احتمال, منطقى تر و به واقعيت نزديك تر مى نمايد!
مرد, دعبل را در روستاى نزديك شوش پيدا كرد, امّا اين كه خود را به او نشان داد و معرّفى كرد, معلوم نيست. به نظر مى رسد او از در دوستى وارد شد و زمينه را براى كشتن شاعر پير اهل بيت, مساعد كرد. بالأخره يك شب, پس از نماز مغرب و عشا, دعبل از مسجد برمى گشت. آن مرد نيز براى اجراى برنامه اش, با او همراهى كرد. خائن فريبكار, از مدت ها پيش, براى كشتن دعبل, نوك چوب دستى اش را زهرآگين كرده بود. آن شب دعبل از پيش حركت مى كرد و او از پشت. تاريكى بود و شايد كسى جز آن دو نبود. مرد خائن, فرصت را غنيمت شمرد و با چوب دستى زهرآلودش به پشت پاى دعبل ضربه اى محكم زد و پايش را به سختى مجروح ساخت. زهر به درون بدن دعبل نفوذ كرد و او نعره اى زد و افتاد و قاتل پا به فرار گذاشت.

شاعر مظلوم آل محمّد را به خانه آوردند و به مداوايش پرداختند, امّا زهركارش را كرده بود! مداوا فايده اى نداشت. زهر در بدنش پخش شده و رفته رفته حالش وخيم تر مى گشت, تا اين كه صبح فردا چشم از جهان فروبست(1) و جان خويش را در راه احياى آرمان و مكتب و عقيده اش از دست داد. تاريخ شهادت شاعر گلگون كفن شيعه را سال 246هـ.ق.(1) نوشته اند و او در آن زمان 98 ساله بود.

/ 73