ترجمه ابياتى از تائيه مدارس آيات - دعبل خزاعی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دعبل خزاعی - نسخه متنی

مصطفی قلی زاده؛ ؛ ت‍ه‍ی‍ه کننده: ‌ پ‍ژوه‍ش‍ک‍ده‌ ب‍اق‍رال‍ع‍ل‍وم‌ ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ترجمه ابياتى از تائيه مدارس آيات

بر آثار خانه هاى ويران دلبرانم در عرفات(1) گريستم! و مويه كنان از ديدگانم چون سيلاب, اشك باريدم و باريدم.

رشته صبرم پاره شد و آثار خانه هاى متروك و ويران حبيبانم, شعله هاى سوزان يادشان مرا سخت در ميان گرفت.

مدارس آيات قرآن ـ خانه هاى اهل بيت(1) ـ و منزلگاه وحى, در (خيف)(1) و مسجد الحرام و عرفات و جمرات,(1) از تلاوت آيات خالى و خاموش مانده است.

اين ويرانه هاى خاموش و متروك, خانه عبداللّه ـ پدر پيامبر ـ در خيف است و خانه پيامبر, آن سرور مردمان, كه مردم را به نماز فرا مى خواند.

خانه هاى على و حسين و جعفر صادق و حمزه و امام سجاد خانه هاى عبداللّه بن عباس و برادرش فضل كه محرم راز رسول خدا بود. خانه [حسن و حسين }] دو فرزندزاده پيامبر, آن دو فرزند وصيّ پيامبر, على كه وارث علم خداوندى و صاحب همه خوبى ها و زيبايى ها بود. اين خانه هاى ويران و متروك, جايگاه نزول وحى الهى بر احمد ْ موعود كتب آسمانى بود.

اين ها آثار خانه هاى متروك كسانى است كه مردم با نور هدايتشان راه مى يافتند و لغزش و كژى از آنان دور بود.

خانه هايى كه مهبط جبريل امين بود; آن پيام آور وحى الهى كه از جانب خدا, با سلام و بركت ها بر پيامبر نازل مى شد.

آن خانه ها, محل نزول وحى خدا, گنجينه علم او و راه روشن هدايت بود.

خانه هايى كه محلّ نماز و روزه بود و جايگاه تقوا و پاكى(1) و خوبى ها.

خانه هايى كه ستم ستمگرانِ گردن كش, ويرانشان كرده است, نه گذر روزها و سال ها.

دمى درنگ كن اى همراه! تا از اين خانه هاى خاموش و متروك كه اهل آن ها پراكنده و اندك گشته اند, بپرسيم: از تجديد عهد شما با نماز و روزه چه سال هاى دور و درازى گذشته است!
بپرسيم: كجايند كسانى كه دست بيدادگر غربت آنان را پراكنده ساخته است؟ كجايند شاخه هاى درخت نبوّت كه دست هاى جفا كار, آن ها را شكسته و هريك را به سويى افكنده است!
ايشان, وارث پيامبرند, هرگاه نسبت خويش را بيان كنند, و بهترين سرور مردمند و والاترين پاسداران حق.

اگر در نمازهاى خود, خداوند را به نام آنان نخوانيم, نمازمان را قبول نمى كند.

و دشمنان اهل بيت, مردمانى غاصب و منكرحق و كينه توزند كه خونخواه پدران كافر و مشرك خود هستند.(1)
اينان چگونه مى توانند دوستدار پيامبر و خاندان او باشند, در حالى كه پيامبر و اهل بيتش در دل آنان آتشى سوزان افكندند!
آنان در سخن, نرم گفتارند, ولى دل هايى پر از كينه و بغض دارند.

اگر استحقاق مقام خلافت جز به دليل خويشاوندى و قرابت محمّد ْ ثابت نمى شد, پس بنى هاشم در خويشى و نسبت با پيامبر, از ديگران پيش تر و به خلافت شايسته ترند.(1)
باران رحمت حق بر قبر شريفى [قبر پيامبر ْ] كه در مدينه است ببارد; حريم امنى كه سرچشمه زلال بركات الهى است.

آن جا مرقد پيامبر هدايت است. درود و سلام خداوند بر او وسلام و درود پاك ما نيز بر روح قدسى آن پيامبر رحمت باد!
اى فاطمه! اگر به خاطر مى آوردى كه روزى حسين تو, در كنار شط جارى فرات, لب تشنه, جان خواهد داد, بى دريغ بر چهره مى كوفتى و سيل اشك از ديده جارى مى كردى!
فاطمه! اى گرامى دخت پيامبر نيكى! برخيز و مويه كن! مويه كن بر اختران سوخته آسمان نبوّت و امامت كه (چندان به خاك تيره فرو ريختند سرد, كه گفتى ديگر زمين هميشه شبى بى ستاره ماند)(1).

برخيز و مويه كن برگورهاى غريبى كه در كوفه(1) و مدينه(1) و فخ(1) است. درود و سلام من بر آن ها باد!
و مويه كن بر گورى ديگر كه در سرزمين (جوزجان)(1) است و گورى در (باخَمْري§)(1) زير سپيدارهاى بلند, غريب و تنها افتاده است.

مويه كن بر مزار غريب آن پاك نهاد [امام موسى الكاظم ] در بغداد, كه خداوند در غرفه هاى بهشتش جاى داده است.(1)
چون دعبل به اين قسمت از قصيده سراسر درد و اندوه خود در ذكر مصيبت و مظلوميت و غربت آل محمّد رسيد, امام رضا به او فرمود:

آيا مى خواهى در اين جا دو بيت به قصيده تو بيفزايم تا شعر تو در بيان مصايب و غربت و پراكندگى ما اهل بيت كامل گردد؟
دعبل جواب داد: (آرى اى فرزند رسول خدا).

امام رضا اين دو بيت را در همان وزن وقافيه قصيده گفت:

مويه كن بر قبر غريبى كه در طوس است! واى از اين مصيبت كه تا صبح حشر, دل ها را در آتش اندوه مى گدازد, تا آن كه خداوند, قائم را برانگيزد و او بار سنگين دردها و رنج ها را از دوش ما بردارد!
دعبل پرسيد: (فدايت شوم اى فرزند رسول خدا! اين قبرى كه در طوس است, از آن كيست؟)
امام جواب داد: (قبر من است!)
امام, دعبل را از اين حقيقت آگاه ساخت كه آن حضرت را در طوس شهيد خواهند كرد. آن گاه فرمود:

بدان اى دعبل! مدت زيادى نمى گذرد كه شهر طوس محل رفت وآمد شيعيان ما براى زيارت قبرِ به غربت افتاده من خواهد شد و هركس مرا زيارت كند, در روز قيامت همدم من خواهد بود و گناهانش آمرزيده مى شود.(1)
آن گاه دعبل قصيده خود را ادامه داد:

على بن موسى الرّضا امام راستين ما است خداوند امور او را اصلاح و آسان گرداند و بهترين درودها را بر او بفرستد.

فغان و فرياد! مويه كن بر دردهاى سهمگين و ويرانگرى كه هرگز نمى توانم شدّت آن را بيان كنم.

اندوه, اندوه! مويه كن بر گورهايى كه در كنار نهرى در كربلا است. اين ها قبور كسانى است كه روزى در كنار فرات فرود آمدند تا غبار و خستگى سفر را از تن خود بزدايند… و شادمان در حجله شهادت خفتند.

آنان در كنار فرات لب تشنه جان باختند. اى كاش من نيز در ميان ايشان جان مى سپردم.

دردا كه روزگار ستمگر چنان بر آنان شبيخون زد كه ديگر خانه هاى ايشان را نمى بينى, مگر متروك و خاموش و خالى از تردّد!
دريغ و درد! هر يك از آنان در كنج غربتى افتاده اند, جز چند نفرى كه در مدينه مانده اند, امّا آنان نيز در طول زندگى, همواره پاى در كمند بلا و گرفتارى بوده و از آفت روزگار, زار و نزار زيسته اند!
اين بزرگ زادگان اگر روزى به مفاخره برخيزند, نامِ نامى محمّد ْ و جبرئيل و قرآن و على والا مقام و فاطمه زهرا ے بهترين دختران عالم را مى آورند و خويشتن را به آنان نسبت مى دهند.

بزودى (تَيْم)(1) و (عديّ)(1) در باره آن بيعت زشت و ناميمونشان, مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت.

آنان, پدران [ائمّه {] را از حقوق مسلّم خويش بازداشتند و فرزندانشان را آواره و سرگردان ساختند.

و هم آنان بودند كه زمام امور خلافت را از كف هدايتگرِ على ـ وصيّ محمّد ْ ـ گرفتند و با تكيه بر خدعه و نيرنگ, از مردم بيعت گرفتند.

مولاى آنان برادر و همتاى محمّد ْ است; امام ابوالحسن على كه مايه شادمانى و رهايى از غم ها و دشوارى ها و كژى ها است.

مرا در محبّت خاندان پيامبر, ملامت مكن! كه آن كريمان, براى هميشه عزيزمنند و اعتماد من به آن ها است.

آنان را براى هدايت خويش برگزيده ام, چرا كه در هر حال بهترين برگزيدگانند. در راه عشق و محبّت آنان از همه چيز و همه كس گسستم و از روى صدق و راستى به ايشان پيوستم و خويشتن را تسليم امر آن سرورانم كردم.

خداوندا! معرفت و بينش مرا در عشق آل محمّد بيش تر كن و محبّت ايشان را توشه راه آخرت و بهترين حسنات من قرار بده و بر آن بيفزاى.

باور كنيد من رهرو و دلداده آنانم و با دشمنان آنان دشمنم و در غم آنان براى هميشه محزون و اندوهگينم!
نا آشنايان و دورترين خويشانم را اگر از عاشقان و دلدادگان شما ـ آل محمّد باشند, دوست مى دارم و خاندان و دخترانم را, اگر گوهر محبّت و ولايت شما را در گنجينه دل نداشته باشند, از خويش مى رانم!
اى چشم اشكبار! در غم آن عزيزان گريه كن! اكنون هنگام آن است كه بر اين غم هاى جانكاه اشك ببارى و سيلاب روان كنى.

پيوسته در طول زندگى از دشمنان آل محمّد بيمناك بوده ام. اميد آن دارم كه پس از مرگ, در سايه شفاعت ايشان, از خوف قيامت ايمن باشم.

چون دعبل اين بيت را خواند, امام رضا فرمود: (خدا تو را از ترس بزرگ (ترس روز قيامت) ايمن گرداند, اى دعبل!)(1)
آن گاه دعبل ادامه داد:

آيا نمى بينى كه سى سال است روز و شب من, با اندوه و حسرت مى گذرد؟!
حق ايشان [آل محمّد {] را در دست هاى خيانتكار ديگران مى بينم كه به غارت مى رود و ميان بيگانگانِ غاصب تقسيم مى شود, در حالى كه دست اين مظلومان از حق خويش تهى و خالى مانده است!
وقتى دعبل اين بيت غم انگيز را خواند, امام رضا گريست(1) و فرمود: (راست گفتى اى دعبل!)(1)
دعبل افزود:

فغان و درد! آن گاه كه خون بنى هاشم به ناحق ريخته شود! دست هاى خود را به سوى قاتلان دراز مى كنند, در حالى كه دستشان از انتقام جويى و خونخواهى بسته است!
چون دعبل به اين بيت از قصيده اش رسيد, امام رضا دست هايش را برگرداند و فرمود: (آرى! به راستى كه دستان ما بسته است!)(1)
اگر اميدوار و آرزومند آن كسى نبودم كه امروز و فردا خواهد آمد, قلبم از اين همه اندوه و درد, پاره پاره مى شد.

بى ترديد آن امام ظهور خواهد كرد. او به نام خداوند و با بركات بى كران الهى قيام خواهد كرد.

آن امام, حق و باطل و راستى و ناراستى را در ميان ما آشكار خواهد كرد و نيكان را پاداش خواهد داد و بدكرداران را به كيفر خواهد رساند.

امام رضا با شنيدن اين ابيات بسيار گريست. آن گاه سربلند كرد و به دعبل فرمود: (اى دعبل! روح القُدس اين دو بيت را بر زبان تو جارى ساخته است اى دعبل! آيا مى دانى اين امام كيست و كى قيام مى كند؟)
دعبل گفت:

نه, نمى دانم اى مولاى من! فقط شنيده ام كه امامى از خاندان شما اهل بيت قيام مى كند و زمين را از فساد و ظلم پاك مى سازد و عدالت را مى گستراند.

امام فرمود:

پس بدان اى دعبل! امام به حق بعد از من پسرم محمّد تقى , پس از او پسرش على النّقى , بعد از او فرزندش حسن عسكرى و پس از او پسرش (حجّت قائم) [مهدى موعود ] است. در دوران غيبتِ حجّت قائم, انتظارش را مى كشند و در زمان ظهورش, از او اطاعت مى كنند.او به حكم خدا قيام و زمين را پر از عدل و داد مى كند. امّا از زمان ظهورش, كسى جز خداوند, آگاه نيست, زيرا ظهور امام قائم مانند وقوع روز قيامت, ناگهانى است و فقط خدا از زمان آن خبر دارد.(1)
دعبل ادامه داد:

هرگاه سخنى نيك گفتم, بدخواهان با حرف هاى ناروا به انكارم برخاستند و حقيقت را با سخنان گزاف و شبهه انگيز پوشاندند.

جانم از گفت و گو و جدالِ پيوسته و بيهوده با آنان به تنگ آمده است و از آن ها دورى مى كند. ديگر بس است مرا, اشك هايى كه از سر حسرت و اندوه از ديده باريدم!
اى وارثان علم پيغمبر! اى آل محمّد ْ! سلام بر شما, سلامى هميشگى, چونان بوى خوش بهار!
جان شيفته من, در سايه دولت عشق شما همواره ايمن زيست. اميد آن دارم كه عشق پاك شما در لحظات سنگين مرگ نيز به دادم برسد.

/ 73