دعبل خزاعی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دعبل خزاعی - نسخه متنی

مصطفی قلی زاده؛ ؛ ت‍ه‍ی‍ه کننده: ‌ پ‍ژوه‍ش‍ک‍ده‌ ب‍اق‍رال‍ع‍ل‍وم‌ ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل سوم:


سير آفاق

دعبل تا 193هـ.ق. در بغداد زندگى كرد. در آن سال با مرگ هارون الرّشيد, بين دو پسر او (مأمون و امين) بر سر تصاحب حكومت, نزاع درگرفت. اين درگيرى قدرت طلبانه, حاكمان و دولت مردان عباسى را به خود مشغول كرد. در اين اثنا, مجالى پيش آمد كه گروه هاى سياسى در بغداد و خراسان و ديگر بلاد اسلامى, فعاليت كرده و وارد مراحل مختلف سياسى و اجتماعى شدند. دعبل نيز در پى فرصتى بود تا براى مدتى بغداد را ترك نمايد و سيرى در آفاق بكند. شاعر ما در آن زمان 45 سال از عمرش را پشت سر گذاشته بود و بهار جوانى اش به خزان مى نشست. كشمكش هاى غريزى و گرايش هاى نفسانى كه در دوران جوانى انسان ها به ويژه در اغلب شاعران, به اوج مى رسد و موج مى زند, در وجود او مى مُرد و زنجير تعلّقات شيطانى از پاى دلش شكسته مى شد. او در مدت طولانى اقامتش ـ نزديك بيست سال ـ در بغداد, مركز خلافت بنى عباس, در زمينه هاى شعر و ادب وعلم و انديشه و اوضاع سياسى و اجتماعى روزگار, گوهر تجربه اندوخته و به آگاهى هاى سرشارى دست يافته بود. نداى وجدان حقيقت جو و حق گرايانه اش در جانش طنين مى انداخت و او را به حق و حقيقت فرا مى خواند و بانگ مى زد: بيدار شو و

از باطل بپرهيز, به راه حق برو و راهت را انتخاب كن!
دعبل با مشاهده وضع تأسّف بار شيعيان, شهادت امام كاظم در زندان هارون, سركوبى نهضت هاى حق طلب علويان, نسل كشى سادات علوى و فاطمى توسط حكومت, دشمنى كينه توزانه شخص خليفه و هوادارانش با امامان معصوم شيعه, عيش و نوش و خوش گذرانى و باده گسارى خليفه و درباريان, اشاعه فحشا و منكر از طرف خلفا و امرا در ممالك مسلمان نشين, زورگويى, اعمال ظلم و اجحاف, حق كشى و… يقين پيدا كرد عباسيان با هزار رنگ و نيرنگ, خونخواهى حسين بن على} را دستاويز كرده, مردم مسلمان را فريب دادند و خود به قدرت و حكومت رسيدند و اكنون براى استحكام پايه هاى حكومت ظالمانه خويش, دست به هر جنايتى مى زنند وولايت و خلافت به حق آل على را غصب كرده, بر سرير خلافت تكيه داده اند و با توسل به زور و تزوير, خويشتن را خليفه پيامبر اسلام و حاكم اسلامى معرّفى مى كنند, در حالى كه دشمن قسم خورده دين و قرآن وامّت اسلامى هستند و بدتر از بنى اميه با آل على رفتار مى كنند!
در دل پاك شاعر بزرگ, چشمه زلال شعور و بيدارى و معرفت جارى شده بود. بنابراين راه خود را انتخاب كرد; بريدن از حاكمان پست و غاصب عباسى و پيوستن به حق و كوبيدن باطل در پناه حمايت از حق.

بدين گونه دعبل پس از سير درونى و روحانى و رسيدن به قلمرو روشنى بخش شعور و شناخت و بيدارى, بر آن شد كه پاى در ركاب سفر نهد و در آفاق سير كند و به سياحت بپردازد. او با كوله بارى از تجربه و ايمان و اميد, از بغداد ـ خانه شياطين و طاغوت ها ـ آهنگ خانه خدا كرد و به همراه برادرش (رزين) ـ كه او هم از شاعران اهل بيت بود(1) ـ عازم مكّه شد.(1)
دعبل با اين حركت مقدس و انقلابى, مسير زندگى اش را براى هميشه تغيير داد. اين سفر, آغاز تحوّلى عظيم و نقطه عطفى در حيات او بود, چرا كه از آن پس, تا آخرين نفس ـ بيش از نيم قرن ـ به حمايت از حق كوشيد و در حساس ترين دوران تاريخى تشيّع, به دفاع از ولايت على و آل على پرداخت و با شهامت و شجاعت, همه خلفاى ظلم پيشه عباسى را هجو كرد و از آنان تبرّى جست و با شعر فاخر و پرصلابتش, به نشر انديشه ها و آرمان هاى مكتب تشيّع همّت گماشت. گرچه او گاهى از سر ضرورت و مصلحت, صله و جايزه خلفا و واليان و فرمانداران را قبول مى كرد, امّا هرگز آن ها را مدح نكرد, بلكه همه را از دم تيغ هجو گذراند و رسوا ساخت.(1) در صفحات آينده كتاب, شاهدِ مبارزات و حماسه هاى شگفتى زاى دعبل در حمايت از اهل بيت و هجو و نكوهش دشمنان آنان خواهيم بود.

/ 73