قابل توجه فراوان عزاداران سيدالشهداء - اسرار عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسرار عاشورا - نسخه متنی

سید محمد نجفی یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قابل توجه فراوان عزاداران سيدالشهداء

شهيد آية الله دستغيب ره مىفرمايد:

مرحوم حاج ميرزا على ايزدى فرزند مرحوم حاج محمد رحيم مشهور به آبگوشتى (337) نقل نمود كه پدرم سخت مريض شد، به ما دستور داد تا او را به مسجد ببريم، من گفتم: اين كار براى شما سبك است، زيرا تجار و بزرگان به عيادت شما مىآيند و در مسجد مناسب نيست، ايشان گفت: من مىخواهم در خانه خدا بميرم. زيرا علاقه بسيارى به مسجد داشت،

به ناچار ايشان را به مسجد برديم تا شبى كه بيمارى ايشان شديد شد و در حال اغماء بود كه او را به منزل آورديم، در آن شب در حال سكرات مرگ بود، ما به مردن ايشان يقين كرديم، به گوشه اى نشسته مشغول گريه و مذاكره كارهاى بعد از رحلت مثل غسل و كفن و محل دفن و مجلس ترحيم بوديم.

هنگام سحر بود كه ناگاه ديديم، ايشان من و برادرم را صدا مىزند، وقتى آمديم ديديم عرق بسيارى بر بدن اوست، بما گفت: آرام باشيد، و برويد بخوابيد وم بدانيد كه من از اين بيمارى خوب شده ام و نخواهم مرد.

صبح كه شد اثرى از بيمارى در او نبود، بسترش را جمع و او را به حمام برديم و اين جريان در شب اول محرم سال 1330 قمرى اتفاق افتاد، اما حيا مانع شد تا از سبب شفاى ايشان سؤال كنيم.

تا اينكه در موسم حج، حساب و كتاب كارها را نمود و با نخستين قافله حركت كرد، ما تا يك فرسخى شيراز تا باغ جنت، ايشان را بدرقه كرديم و شب را با او بوديم، ايشان بما گفت: شما كه نپرسيديد كه چه شد كه خوب شدم، خودم مىگويم، در آن شب مرگ من فرارسيده بود و من در حال سكرات مرگ بودم، در آن حال خود را در محله يهوديها ديدم و از بوى گند و هول منظره آن ها سخت ناراحت شدم و دانستم همينكه بميرم جزء آنها خواهم بود، در آن حال به خداوند ناله كردم، صدائى شنيدم كه ميگفت: اينجا محل ترك كنندگان حج است،

من گفتم: پس توسلات وم خدمات من به سيدالشهداء چه شد؟ ناگاه آن منظره هولناك به منظره دل انگيزى تبديل شد و به من گفتند، تمام خدمات تو پذيرفته است و به شفاعت آن حضرت ده سال بر عمر تو افزوده شد و مرگ تو به تاخير افتاد تا حج واجب را بجا آورى.

مرحوم ايزدى نقل نمود كه پيش از محرم 1340 ده سال بعد پدرم به بيمارى مختصرى دچار شد، خودش گفت: شب اول محرم موعد مرگ من است، و درست در همان شب يعنى شب اول محرم هنگام سحر از دار دنيا رحلت نمود. (338) رحمة الله عليه.

/ 159