حركت دادن حرم حسينى از كربلا به كوفه - اسرار عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسرار عاشورا - نسخه متنی

سید محمد نجفی یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حركت دادن حرم حسينى از كربلا به كوفه

عمر سعد تا روز يازدهم در كربلا ماند، كشته هاى خويش را دفن كردند، اما سيدالشهداء و ياران او را در بيابان رها كردند،

سپس خاندان پيامبر را بر شتران بى دوشكچه، با روى باز در ميان دشمنان، سوار كردند، در حالى كه آنها امانتهاى پيامبران بودند، آنها را مانند اسيران كفار در سخت ترين مصائب و غصه ها حركت دادند.




  • جمعى كه پاس محملشان داشت جبرئيل
    گشتند بى عمارى محمل شترسوار



  • گشتند بى عمارى محمل شترسوار
    گشتند بى عمارى محمل شترسوار



خدا مىداند كه اهل بيت عصمت و طهارت در ميان آن لشكر دشمن چه گونه سوار شدند، طبيعى است كه اولاد و حرم پيامبر در هنگام سوار شدن به ياد آن بيفتند، كه چند روز پيش مىخواستند، پياده شوند، و با چه عزت و احترامى با كمك محارم خود، پياده شدند، و الان بايد در مقابل دشمن با حال ذلت كوچ كنند.




  • زينب چو ديد پيكر آن شه به روى خاك
    كاى خفته خوش به بستر خون ديده باز كن
    اى وارث سرير امامت زجاى خير
    برخيز صبح شام شد اى مير كاروان
    يا دست ما بگير و از اين دشت پرهراس
    بار دگر روانه بسوى حجاز كن



  • از دل كشيد ناله به صد دردسوزناك
    احوال ما بين و سپس خواب نازكن
    بر كشتگان بيفكن خود نماز كن
    ما را سوار بر شتر بى جهاز كن
    بار دگر روانه بسوى حجاز كن
    بار دگر روانه بسوى حجاز كن



اهل بيت را از كنار كشته ها عبور دادند، با ديدن آن اجساد مطهر و عريان و قطعه قطعه شده كه با غربت بسيار در سرزمين كربلا رها شده اند، صداى آه و ناله از ميانشان برخواست، بر صورتها زدند، راوى گويد: هر چه را فراموش كنم، سخن دختر فاطمه زينب را فراموش نمى كنم كه وقتى از كنار كشته برادر عبور نمود گفت:

يا محمد، يا محمد، ملائكه آسمان بر شما درود فرستاد، اين حسين است كه در بيابان غرقه در خون افتاده، اعضاء او پاره پاره، دختران شما اسير و فرزندان شما كشته شدند، و باد صبا بر آنها مىوزد.

بخدا قسم هر دوست و دشمنى را به گريه انداخت.

آنگاه سكينه دختر سيدالشهداء كنار پيكر مطهر پدر آمد، بدن را در آغوش گرفت. عده اى از آن نامردمان آمدند و او را از كنار بدن پدر كشيدند.




  • دخترى را به كه گويم كه سر نعش پدر
    مى كشد غيرت دينم كه بگويم به امم
    اين جفا بر نبى از امت بى تمكين است



  • تسليت سيلى شمر و سرنى تسكين است
    اين جفا بر نبى از امت بى تمكين است
    اين جفا بر نبى از امت بى تمكين است



حضرت سكينه گويد: كنار پيكر پدرم بيهوش شدم كه مىفرمود:




  • شيعتى ما ان شربتم رى عذب فاذكرونى
    او سمعتم بغريب او شهيدفاذكرونى



  • او سمعتم بغريب او شهيدفاذكرونى
    او سمعتم بغريب او شهيدفاذكرونى



شيعيان من، هرگاه آب گوارا نوشيديد، مرا ياد كنيد، و يا اگر ياد شهيد يا غريبى شنيديد، مرا ياد كنيد.

آسمان و زمين بر او فراوان اشك ريختند، بر آن كه ميان مردم فرومايه و زنازاده كشته شد، و در حالى كه نزديك آب شد، از آب منع شد، اى چشم بر آنكه از نوشيدن آب ممنوع شد، گريان باش.

محتشم گويد:




  • آنگه چشم دختر زهرا در آن ميان
    بى اختيار نعره هذا حسين از او سر زد
    پس با زبان پرگله آن بضعة الرسول
    اين كشته فتاده به هامون حسين تست
    اين نخل تر كز آتش جانسوز تشنگى
    اين ماهى فتاده به درياى خون كه هست
    اين خشك لب فتاده ممنوع از فرات
    پس روى در بقيع و به زهرا خطاب كرد
    كى مونس شكسته دلان حال ما ببين
    تن هاى كشته گان همه در خاك و خون نگر
    سرهاى سروران همه بر نيزه هاببين



  • بر پيكر شريف امام زمان فتاد
    چنانكه آتش از آن در جهان فتاد
    رو در مدينه كرد كه يا ايها الرسول
    وين صيد دست و پا زده در خون حسين تست
    دود از زمين رسانده به گردون حسين تست
    زخم از ستاره بر تنش افزون حسين تست
    كز خون او زمين شده جيحون حسين تست
    مرغ هوا و ماهى دريا كباب كرد
    ما را غريب و بى كس و بى آشنا ببين
    سرهاى سروران همه بر نيزه هاببين
    سرهاى سروران همه بر نيزه هاببين



در روايت است وقتى پيامبر را دفن كردند، حضرت فاطمه پرسيد: چگونه دلتان آمد خاك بر صورت پيامبر بريزيد؟ و شروع نمود به گريه و زارى.

خدا مىداند چه گذشت بر دختر امام حسين، وقتى بدن بى سر پدر را آغشته به خون، عريان در حالى كه بدن مقدس را زير سم ستوران كوبيده بودند، مشاهده كرد.

امام صادق عليه السلام مىفرمايد كه پدرشان امام باقر از امام سجاد پرسيدند شما را بر چه نوع مركبى نشاندند؟ حضرت فرمود: مرا بر شترى لنگ، كه روپوش نداشت، نشانيدند، سر حسين عليه السلام را بر علمى افراشته و زنان را پشت سر من بر استران ناهموار و معيوب نشاندند، گروهى چابك سواران اطراف ما بودند، هرگاه يكى از ما اشك مىريخت با نيزه بر سر او مىزدند، با اين حال وارد دمشق شديم، مردى فرياد زد: اى اهل شام اينها اسيران آن خاندان ملعونند.

امام سجاد عليه السلام فرمود: وقتى ما را به كوفه مىبردند، من به آنها بدنها كه دفن نشده رها شده بودند نگاه مىكردم، آنقدر اين مساءله در سينه من سخت آمد كه نزديك بود جان دهم.

عمه ام زينب موضوع را فهميد بمن گفت: اى باقيمانده جد و پدرم و برادرانم چرا جان به كف نهاده اى گفتم: چگونه بيتابى نكنم در حالى كه سرور خود و برادران و عموها و عموزادگان و كسان خود را مىبينم بر زمين افتاده و به خون آغشته، جامه ربوده شده بدون كفن و بخاك ناسپرده، كسى سوى آنان نمى آيد، گويا اينها خاندان ديلم و خزر هستند،

حضرت زينب عرضه داشت: از آنچه مىبينى نگران نباش، كه اين عهديست از رسولخدا صلّى الله عليه وآله با جد و پدر و عمويت عليهم السلام و خداوند پيمان گرفته است از جماعتى از اين امت، كه فرعونهاى زمين آنها را نمى شناسند، ولى در آسمانها شناخته شده هستند آنها اين اعضاء جدا شده و پيكرهاى خون آلود را جمع كرده دفن مىكنند، و در اين صحرا براى قبر پدرت سيدالشهداء نشانى بر پا مىدارند كه هرگز كهنه نمى شود و با گذشتن شبها و روزها از بين نمى رود، پيشوايان كفر و پيروان ضلالت در نابود كردن آن بسيار تلاش كنند ولى سودى ندارد جز آنكه ظهور آن بيشتر و عظمت آن افزون تر مىگردد. (246)

/ 159