از آب هم مضايقه كردند كوفيان - اسرار عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسرار عاشورا - نسخه متنی

سید محمد نجفی یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از آب هم مضايقه كردند كوفيان

يكى از وقايع تكان دهنده كربلا كه اوج مظلوميت امام حسين و يارانش و از آن طرف شقاوت دشمنانش را نشان مىدهد، بستن آب بر روى خاندان پيامبر است، با وجود اينكه در ميان سپاه امام حسين زن و بچه و پيرمرد و افراد ضعيف وجود داشتند،

ابن زياد به عمر ابن سعد نوشت: ميان حسين و اصحاب او و آب مانع شو، مبادا كه قطره اى آب بنوشند همچنانكه با عثمان انجام دادند، عمر ابن سعد نيز عمرو ابن حجاج را با پانصد سوار ماءمور شريعه فرات نمود. (229)

خدا مىداند كه عطش با امام حسين و اصحاب حضرت و خاندانش چه كرد؟

يك بار حضرت، اصحاب را با اباالفضل فرستاد و موفق شدند پس از يك درگيرى مقدارى آب بياورند، روز عاشورا عطش بر امام حسين فشار آورد - حضرت پس از شهادت اصحاب و يارانش - بطرف فرات حمله كرد، سپاه مانع شد، يكى فرياد زد ميان حسين و آب مانع شويد حضرت عرضه داشت: خدايا او را تشنه گردان، آن ملعون خشمگين شد، با تير سيدالشهداء را هدف قرار داد، حضرت تير را بيرون كشيد، دو دست خود را از خون پر كرد و عرضه داشت: خدايا بتو شكايت مىكنم از آنچه با پسر دختر پيامبر انجام مىگيرد،

راوى گويد: در اثر نفرين حضرت، اندكى نگذشت كه آن مرد به بيمارى عطش دچار شد، هر چه مىنوشيد، سيرآب نمى شد و مىگفت: مرا آب دهيد، تشنگى مرا كشت، تا اينكه پس از اندكى شكمش مثل شكم شتر بر آمده شد. (230)

حضرت از فشار تشنگى به طرف فرات حمله مىكرد، اما هر بار دشمن مانع مىشد، يكبار حضرت بر چهار هزار ماءمور شريعه فرات حمله كرد و وارد شريعه شد و اسب را داخل شريعه نمود، اسب خواست آب بنوشد، حضرت فرمود: تو تشنه اى من هم تشنه ام، بخدا سوگند من آب نمى آشامم تا تو بنوشى، اسب با شنيدن سخن امام حسين، گويا سخن حضرت را فهميد سر بلند كرد و آب نخورد، حضرت فرمود: بنوش من هم مىنوشم، مشتى از آب برداشت كه بياشامد كه ناگاه يكى صدا زد يا اباعبدالله، تو از نوشيدن آب لذت مىبرى در حالى كه حرم تو مورد تجاوز است، حضرت آب را ريخت و حمله كرد وقتى برگشت، ديد خيام حرم سالم است. (231)

فداى لب تشنه ات يا حسين

هلال ابن نافع گويد: هنگام شهادت حضرت امام حسين بالاى سر حضرت آمدم، بخدا قسم كشته اى غرقه در خون، نيكوتر و نورانى تر از او نديدم، نور صورت و هيبت او مرا از تفكر در شهادتش مشغول كرد، و او در آن حال آب طلب مىكرد، شنيدم مردى گفت: بخدا سوگند از اين آب نياشامى تا به آب جوشان (جهنم) وارد شوى حضرت فرمود: واى بر تو من از آب جوشان جهنم نمى نوشم، من بر جدم پيامبر وارد مىشوم و در منزل او ساكن مىشوم، در جايگاه صدق، نزد مالك قدرتمند، و از آب صاف مىنوشم و از كارهاى شما شكايت مىكنم. (232)

مؤلف گويد: مصيبت عطش بر سيدالشهداء از همه سنگين تر بود، نه از آن جهت كه تشنگى سراسر وجودش را فراگرفته بود و لبها خشك و پژمرده و چه بسا دهان مجروح و سوى چشم كم شده بود، نه، بلكه از آن جهت كه فرياد العطش اطفال مظلومش را مىشنيد، از آن جهت كه جوان برومند او على اكبر، از پدر تقاضاى آب، كه حق حيات است دارد، اما سيدالشهداء آبى نمى يابد، از آن جهت كه صورت طفل شيرخوار خود را مىبيند كه چگونه از تشنگى به كام مرگ فرو مىرود و آتش گرفته، اما چاره اى ندارد، آرى اگر براى ديگران آب براى رفع عطش بود، براى على اصغر هم آب بود و هم غذا، چرا كه مادرش نيز شير نداشت، چقدر سنگين است بر مثل سيدالشهداء كه از آن مردمان پست، براى طفل خود تقاضاى آب كند، اما با تير به او پاسخ دهند، و بالاخره برادر گرامى خود را براى طفل خود تقاضاى آب كند، اما با تير به او پاسخ دهند، و بالاخره برادر گرامى خود را براى آوردن آب فرستاد، گويا اطفال منتظر آب بودند، كه ديدند سيدالشهداء برگشت و خبر شهادت برادر را آورد.

/ 159