اوائل شب بود كه حضرت، اصحاب را در خيمه اى جمع كرد و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود: من اصحابى، باوفاتر و برتر از اصحاب خود، و خاندانى نيكوكارتر و كمكارتر و برتر از خاندان خودم نمى شناسم،خداوند از جانب من به شما جزاى خير دهد، گمان دارم كه براى ما با اين دشمنان روز (سختى) خواهد بود آگاه باشيد كه من به شما اجازه دادم، همه آزاديد، برويد، و بر عهده شما پيمانى نيست، اين شب را وسيله قرار دهيد و هر كدام دست يكى از خاندان مرا بگيريد و به شهرهاى خود برويد، تا خدا گشايش دهد، اين مردم، مرا مىخواهند، وقتى به من دسترسى پيدا كنند، به ديگرى نمى پردازند.در اين ميان خاندان حضرت و زودتر از همه برادرش عباس ابن على گفتند: بخاطر زنده ماندن چنين كنيم هرگز چنين نخواهيم كرد، ما با جان و مال و خانواده قربانى تو مىشويم تا به جايگاه تو آئيم، زشت باد زندگى بعد از شما، مسلم ابن عوسجه در سخنان خود گفت: اگر كشته شوم سپس زنده گردم، سپس سوزانده شوم و سپس خاكسترم به باد داده شود، و اين كار هفتاد بار ادامه يابد من دست از شما بر نمى دارم،طبق برخى روايات حضرت به آنان فرمود: شما همگى فردا كشته مىشويد و كسى نجات نمى يابد، همگى گفتند: شكر خدا را كه ما را با مرگ با شما گرامى داشت، حضرت بر آنها دعا كرد و فرمود: سرهاى خود را بالا بگيريد و ببينيد، نگاه كردند، جايگاه خود را در بهشت مىديدند و حضرت مىفرمود: فلانى اين منزل توست، به همين جهت بود كه اينها به استقبال نيزه و شمشير مىرفتند تا به جايگاه خود در بهشت برسند.حضرت قاسم ابن حسن از عمو پرسيد: من هم كشته مىشوم حضرت بر او دلسوزى كرد و فرمود: پسرم مرگ نزد تو چگونه است قاسم گفت: از عسل شيرين تر است! حضرت فرمود: آرى، عمويت به فدايت ؛ تو هم با من كشته مىشوى (اما) بعد از مصيبت بزرگ،