2 - به دنبال همين جريان، مسئله تمرد از سپاه اسامه واقع شد، پيامبر اكرم اسامه ابن زيد را كه جوانى بود تقريبا هيجده ساله در واپسين لحظات زندگى خويش براى جنگ با سپاه روم در سرزمين اردن بسيج نمود، حضرت خود شخصا بسيج نمودن اصحاب را آن هم در حال مرض و تب شديد به عهده گرفت، كليه سرشناسهاى مهاجر و انصار امثال ابوبكر و عمر و ابو عبيده جراح و سعد ابن ابى وقاص را در سپاه اسامه گرد آورد و با تاءكيدات فراوان آنها را سفارش نمود كه در رفتن عجله كنند.اما اصحاب از اينكه جوانى حدودا هيجده ساله بر سالمندان فرمانده شده، شديدا بر پيغمبر خورده گرفتند و حضرت در حالى كه از شدت تب سر مقدس را بسته و حوله اى بخود پيچيده بود، اعتراض آنها را روى منبر پاسخ گفت،وقتى بيمارى حضرت شدت گرفت پيوسته مىفرمود: كه در تجهيز سپاه اسامه بكوشيد، سپاه اسامه را حركت دهيد، سپاه اسامه را روانه كنيد، اما عده اى از اصحاب سستى مىكردند، تا اينكه نبى اكرم رحلت نمود و آنها از رفتن امتناع كردند، (36) پيامبر اكرم مىخواست مدينه را از وجود اين افراد خالى كند و زمينه را براى خلافت حضرت على عليه السلام مهيا كند و جلو تندروى برخى را بگيرد تا نگويند على جوان است و ابوبكر پيرمرد، ولى آن ها از پيوستن به لشكر اسامه امتناع كردند كه قبل از همه ابوبكر و عمر اين كار را كردند، جوهرى در كتاب السقيفه مىنويسد: پيامبر پى در پى مىفرمود: سپاه اسامه را روانه كنيد، خدا لعنت كند هر كس از آن روى برگرداند. (37)