شجاعت، مظلوميت و بزرگوارى سيدالشهداء - اسرار عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسرار عاشورا - نسخه متنی

سید محمد نجفی یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شجاعت، مظلوميت و بزرگوارى سيدالشهداء

وقتى نوبت فداكارى سيدالشهداء رسيد و ديگر كسى باقى نمانده بود كه از قافله شهادت عقب مانده باشد، با اهل بيت وداع كرد، وصاياى امامت را به امام سجاد سپرد، و در حالى كه غرق در سلاح بود سوار بر اسب شد، همانند شير غران با شمشير برهنه در مقابل آن گروه قرار گرفت، و در حالى كه رجز مىخواند فرمود: منم پسر على طاهر از خاندان هاشم و همين افتخار برايم بس است، جدم پيامبر و مادرم فاطمه است...، سپس آن گروه را به مبارزه دعوت كرد، طبق برخى روايات، اول با حضرت عهد كردند كه تك تك به مبارزه آيند اما هر كه بميدان آمد، حضرت بى درنگ او را به جهنم فرستاد، كشتار عظيمى شد، لشكر بر حضرت حمله كرد، او مانند شير ژيان بر آن روبه صفتان حمله مىكرد و آن سپاه سى هزار نفرى همانند ملخهائى متفرق مىشدند، حضرت دوباره به جاى خود بر مىگشت و مىگفت: لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.

مؤلف گويد: گويا حضرت با اين شعار الهى ضمنا مىخواست به خاندانش نيز آرامش دهد كه حسين هنوز زنده است.

بر ميمنه لشكر حمله كرد و در حال رجز فرمود:




  • الموت خير من ركوب العار
    و العار خير من دخول النار



  • و العار خير من دخول النار
    و العار خير من دخول النار



مرگ بهتر از ذلت است و ذلت بهتر از رفتن به جهنم است،

در روز عاشورا پسر فاطمه، آنچنان از دلاورى نشان داد، كه شجاعت پدرش اميرالمؤمنين را زنده مىكرد،

در دلاورى حضرت همين بس كه بدانيد در ليلة الهرير، در جنگ صفين، سپاه حضرت امير با سپاه معاويه وقتى تمام شب را جنگيدند، تنها به دست يداللهى اميرالمؤمنين پانصد نفر به درك رفته اند، با اينكه حضرت امير را سپاهى بيش از هفتاد هزار نفر حمايت مىكرد، خاندان حضرتش سالم، جگرها سيراب و شكمها سير بود، شب بود و از گرما خبرى نبود،

ولى جانم به فداى آن مظلوم و غريب و بى ياورى باد كه تنها و بى ياور، در ميان يك بيابان دشمن، دل نگران خواهرش و خانواده اش، جگرش تشنه و سوزناك، در زير آفتاب سوزان، در حالى كه داغ عزيزان و بدنهاى قطعه قطعه شده آن ها در مقابلش بود، به مبارزه با آن گروه پرداخت و در كمتر از نصف روز، سپاه كوفه را در هم مىپيچيد،

ابن شهر اشوب گويد: حضرتش هزار و نهصد و پنجاه نفر را كشت، و اين به جز مجروحين است مسعودى در اثباة الوصية ابن ارقم را هزار و هشتصد نفر ذكر كرده است.

عمر سعد صدا زد: واى بر شما، آيا مىدانيد با كه مىجنگيد، اين پسر على است، پسر نابودكننده عرب است از هر طرف به او حمله كنيد،

به حضرت حمله كردند و ميان حضرت و خيام فاصله شدند، حضرت فرياد برآورد: و يحكم يا شيعة آل ابى سفيان ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنياكم و ارجعوا الى احسابكم اذ كنتم اعرابا

واى بر شما اى طرفداران خاندان ابوسفيان، اگر دين نداريد و از قيامت نمى ترسيد، در دنيا آزاده باشيد شما عرب هستيد به نياكانتان بنگريد،

شمر صدا زد: پسر فاطمه چه مىگوئى حضرت فرمود: من با شما مىجنگم، شما با من مىجنگيد، زنها كه گناه ندارند، جلو اين سركشان خود را از تعرض به حرم من تا زنده ام بگيريد، (به فداى مظلوميتت يا حسين) شمر به حضرت گفت: باشد، اين كار را مىكنيم، سپس به لشكر فرياد زد:

از حرم اين مرد دور شويد، و به خود او متوجه شويد، به جانم سوگند كه همآورد بزرگوارى است.

/ 159