سخنرانى پرشور سيدالشهداء در روز عاشورا - اسرار عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسرار عاشورا - نسخه متنی

سید محمد نجفی یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى پرشور سيدالشهداء در روز عاشورا

و در روايت ديگرى كه (گويا در يك سخنرانى ديگر) حضرت در حالى كه سواره بود از آن ها خواست تا ساكت شوند، اما ساكت نمى شدند، حضرت فرمود: واى بر شما چه اشكالى دارد ساكت شويد و سخن مرا گوش دهيد، من شما را به راه حق هدايت مىكنم، هر كه مرا اطاعت كند، هدايت يافته و هر كه نافرمانى كند، هلاك مىشود، (ولى مىدانم كه) همگى شما نافرمانى مرا مىكنيد، همانا شكمهاى شما از حرام پر شده و بر دلهاى شما مهر زده شده، واى بر شما آيا انصاف نمى دهيد، آيا گوش نمى كنيد، در اين ميان اصحاب عمر سعد يكديگر را ملامت كردند و گفتند ساكت شويد، حضرت شروع فرمود به خواندن خطبه و پس از حمد و ثناى الهى و درود فراوان بر فرشتگان و انبياء فرمود: مرگ بر شما اى گروهى كه با آن شور و وله ما را دعوت كرديد تا به فرياد شما رسيم، و ما شتابان آمديم ولى شما شمشيرى را كه ما در دست شما نهاده بوديم، بر سر ما كشيديد، و آتشى كه خود ما بر دشمن ما و شما افروخته بوديم بر ما افروختيد، يار دشمن خود شديد در مقابل دوستانتان، با اينكه ميان شما با عدالت رفتار نمى كنند و اميد خيرى نيز از آنها نداريد، واى بر شما چرا آنگاه كه شمشيرها در نيام بود و دلها آرام و فكرها خام بود ما را رها نكرديد؟! ولى مانند مگس سوى فتنه پريديد، و مانند پروانه در هم افتاديد،

پس مرگ بر شما اى بندگان كنيز و بازماندگان احزاب و رهاكنندگان كتاب و تحريف كنندگان كلمات، و گنه كارانى كه دم شيطان خورده ايد و نابودكننده هاى سنتها، آيا اينها را يارى مىكنيد و ما را تنها مىگذاريد.

آرى به خدا سوگند بيوفائى و پيمان شكنى عادت ديرينه شماست، ريشه شما با مكر و فريب در آميخته و شاخهاى شما بر آن پرورش يافته، شما پليدترين ميوه ايد كه براى صاحب آن گلوگير و براى غاصب گوارا،

الا و ان الدعى قد ركز بين انتين، بين السلة و الذلة و هيهات مناالذله، آگاه باشيد كه اين مرد بى پدر و زاده آن بى پدر، مرا در تنگناى دو چيز قرار داده است، يا شمشير كشيدن و يا خوارى كشيدن، و هيهات كه ما به ذلت تن دهيم، خداوند و رسول او و مؤمنان براى ما زبونى نمى پسندند و نه دامنهاى پاك (كه ما را پروريده اند يعنى دامن زهراى مرضيه ذلت نمى پذيرد) و نه سرهاى پرخروشى و جانهائى كه هرگز اطاعت فرومايگان را بر كشته شدن مردانه ترجيح ندهند، و من با اين جماعت اندك با شما نبرد مىكنم هر چند ياوران مرا تنها گذاردند سپس بعد از خواند چند شعر بلند حماسى فرمود:

شما مردم پس از من طولى نمى كشد، و آنچه آرزو داريد تحقق نيابد و چرخ روزگار مثل سنگ آسيا بر شما مىغلطد و شما را نابود مىكند، پيمانى است كه پدرم از جدم با من كرده است، شما با ياورانتان تصميم خود را بگيريد و غصه نخوريد و مرا مهلت ندهيد، من بر خداوند كه پروردگار من و شماست توكل نموده ام. هيچ جنبنده اى نيست مگر اينكه در اختيار اوست، ان ربى على صراط مستقيم.

سپس بر آن گروه بى وفا نفرين نمود و عرضه داشت:

بارالها باران را بر آنها حبس كن، بر آن ها خشكسالى همانند زمان يوسف قرار ده و جوان ثقفى (حجاج) را بر آن ها مسلط كن تا زهر به جام ايشان چشاند، چرا كه اينان ما را دروغگو شمردند و تنها گذاردند.

و انت ربنا عليك توكلنا و اليك انبتا و اليك المصير.

/ 159