جسارتهاى ابن زياد به سر مطهر امام حسين عليه السلام
ابن زياد در ميان مردم اعلام عمومى نمود و اذن عام داد تا نزد او آيند مردم جمع شدند، سپس فرمان داد تا سر مقدس امام حسين را حاضر كردند،سر را آوردند، همينطور به آن سر مطهر نگاه مىكرد و مىخنديد، و با چوبدستى كه در دستش بود به لب و دندان سيدالشهداء اشاره مىكرد و مىگفت: زيبا دندانى دارد،زيد ابن ارقم كه از صحابه پيامبر است در مجلس بود، وقتى ديد عبيدالله از اين عمل خود دست بردار نيست، صدا زد، چوبدستى را از اين لب و دندان بردار، سوگند به خدائى كه جز او خدائى نيست، خودم ديدم كه لبهاى پيامبر بر اين دو لب و مىبوسيد، سپس سر به گريه گذارد.
تا چند زنى ظالم چوب اين لب عطشان را
آخر نه تو را اين سر مهمان بود اى كافر
در نزد تو تقصيرش جز خواندن قرآن نيست
بهر چه زنى هى چوب بر بوسه گه احمد
تا چند كنى ظالم خون دل دل اطفالش
منماى پريشان تر اين جمع پريشان را
بردار از اين لبها اين چوب خزيران را
تا چند روا دارى آزردن مهمان را
با چوب نيازارد كس قارى قرآن را
او بوسه مدام از مهر زد اين لب ودندان را
منماى پريشان تر اين جمع پريشان را
منماى پريشان تر اين جمع پريشان را
اى چرخ غافلى كه چه بيداد كرده اى
در طعنت اين بس است كه عترت رسول
اى زاده زياد نكرده است هيچگه
بهر خسى كه بار درخت شقاوت است
با دشمنان دين نتوان كرد آنچه تو
حلقى بود كه بوسه گه مصطفى مدام
ترسم تو را دمى كه به محشر در آورند
از آتش تو دود به محشر در آورند
وز كين چه ها در اين ستم آبادكرده اى
بيداد كرده خصم و تو امدادكرده اى
نمرود اين عمل كه تو شداد كرده اى
در باغ دين چه با گل و شمشادكرده اى
با مصطفى و حيدر و اولاد كرده اى
آزرده اش به خنجر فولاد كرده اى
از آتش تو دود به محشر در آورند
از آتش تو دود به محشر در آورند