تلعب با لخافة هاشمى فقل لله يمنعنى طعامى و قل لله يمنعنى شرابى
بلا وحى اتاه و لا كتاب و قل لله يمنعنى شرابى و قل لله يمنعنى شرابى
آن هاشمى با خلافت بازى كرد، بدون آنكه وحى و كتابى در كار باشد، خدا بگو مرا از خوردن و آشاميدن مانع شود، (198) (اگر راست است)7 - وقتى عبيدالله ابن زياد، طى نامه اى خبر شهادت امام حسين را براى عمرو بن سعيد والى مدينه فرستاد و به او بشارت داد، او به منبر رفت و رجزى خواند و بسيار اظهار خوشحالى كرد، سپس به قبر پيامبر اشاره كرده گفت: يا محمد يوم بيوم بدر، اى محمد، روزى بجاى روز بدر (199) - يعنى انتقام كشته شدن نياكان خود در جنگ بدر را از اولاد تو گرفتيم.البته اين جمله را يزيد در اشعار خود و بطور جداگانه نيز گفته بود.8 - يكى از عوامل مهم تضعيف اسلام و قرائن فعاليت شبكه اى بر ضد اسلام، اهانتهاى مكرر به پيامبر اكرم، صاحب شريعت و اشرف مخلوقات مىباشد، مىبينيد كه مروان ابن حكم به امام مجتبى مىگويد: مثل تو همانند استر است كه وقتى به او مىگويند پدرت كيست؟ مىگويد: اسب است، يعنى شما خود را به پيامبر منتسب مىكنيد نه به حضرت على، و امام مجتبى با مظلوميت تمام مىفرمايد: حاكم ميان من و تو خداست، ولى جد من رسول الله گرامى تر از آن است كه مثل من مانند استر باشد. (200)ب - در شرح حال خالد بن سلمه مخزومى گفته اند: او دشمن على عليه السلام بوده و همواره اشعارى براى بنى مروان مىسرود كه در آن به پيامبر عليه السلام بوده و همواره اشعارى براى بنى مروان مىسرود كه در آن به پيامبر ناسزا گفته بود و اين در حالى است كه صحاح ششگانه (كتب معتبره اهل سنت) بغير از بخارى، از او روايت نقل مىكنند. (201)ج - در دوران عمر و عاص، مردى نصرانى به پيامبر جسارت كرد، اما عمرو عاص به تنبيه آن مرد رضايت نمى داد، (202) بيهوده نيست كه در تاريخ مىخوانيم لشكر يزيد در حمله به مدينه طيبه، حرمت جرم پيامبر را شكستند، آنقدر در حرم، از مردم مسلمان كشتند كه خون اطراف حرم را فراگرفت، با اسبها به حرم پيامبر وارد شدند و آنجا را آلوده كردند، و شرم آورتر آنكه در حرم پيامبر نيز به عمل نامشروع پرداختند.د - «كميت» شاعر معروف، وقتى به مدح و ثناى پيامبر بزرگوار اسلام مىپردازد، عده اى ناراحت مىشوند و اعتراض مىكنند، كميت در اشعار خود به همين برخورد آنها اشاره مىكند و مىگويد: من دست از ثناى تو بر نمى دارم، هر چند به من طعنه زنند و خيره شوند و موجب هياهوى ديگران شود.و در ادامه گويد:
رضوا بخلاف المهتدين و فيهم مخباة اخرى تصان و تحصب
مخباة اخرى تصان و تحصب مخباة اخرى تصان و تحصب
يعنى اينها به خرافات از مسير هدايت يافته گان تن در دادند، در ميانشان راز پنهانى است كه آن را پوشيده مىدارند، (203) آرى اين راز همان نابود كردن اسلام و شريعت الهى است،ه- حجاج ابن يوسف در ضمن سخنان خود در شهر كوفه راجع به كسانى كه قبر پيامبر را زيارت مىكنند گفت: مرگ بر آنان باد، كه چوبها و استخوانهاى پوسيده را طواف مىكنند، چرا بر گرد قصر اميرالمؤمنين عبدالملك، طواف نمى كنند؟ مگر نمى دانند كه جانشين انسان، بهتر از فرستاده اوست. (204) - منظور او اين است كه عبدالملك جانشين خداست ولى پيامبر فرستاده خداست، او عبدالملك از پيامبر برتر است!!حجاج در نامه اى كه به عبدالملك نوشت، به همين مطلب تصريح نمود و گفت: خلفا از انبياء و مرسلين برتر هستند. (205)خالد ابن عبدالله قسرى كه يكى از فرمانداران بنى اميه است، سوگند مىخورد كه اميرالمؤمنين (يعنى هشام) در نزد خدا از انبياء گرامى تر است. (206)ز - و ما قبلا ديديم كه اولين جسارت به حريم شارع مقدس از خليفه دوم بود كه در بستر بيمارى پيامبر اكرم به حضرت گفت: اين مرد هذيان مىگويد!!س - و در همين راستا مىبايست احاديثى را كه در آن نسبت به مقام والاى پيامبر گرامى اسلام صلّى الله عليه وآله جسارت مىشود و به آن حضرت امورى را نسبت مىدهند كه نشان مىدهد، مىخواسته اند مقام حضرت را در نظرها سطحى و عادى جلوه دهند، و شايد هم در پس اين خيانتها، به دنبال اين خيال خام بوده اند كه از مذمت و منقصت خلفاكم كنند، تا كسى بر آنها خرده نگيرد كه چرا فلان كارهاى زشت را مرتكب شدند، تا بتوانند به مردم بگويند پيامبر هم اينگونه اعمال داشته است،شما مىبينيد كه در صحيح بخارى و مسند احمد ابن حنبل ج 4 ص 246 به پيامبر عظيم الشاءن اسلام و اشرف مخلوقات نسبت مىدهد كه حضرتش ايستاده ادرار نمود. (207) حتى از حذيفه نقل كرده اند كه پيامبر در مزبله اى ايستاده ادرار كرد، من دور شدم، اما پيامبر فرمود: نزديك بيا من پشت حضرت بودم، حضرت وضوء گرفت و بر روى كفش مسح نمود. (208)اگر نبى مكرم نزد اينان همانند يك انسان شريف و باوقار ارزش مىداشت، آيا امثال اين خرافات را به حضرتش نسبت مىدادند، بله طرفداران خليفه دوم مثل فضل ابن روزبهان در اين كار هيچ زشتى و عيبى نمى بينند، آنها بايد چنين باشند، زيرا طبق روايات ايشان عمر ايستاده ادرار مىكرد و پيامبر او را نهى كرد و فرمود: ايستاده ادرار نكن، (209) پسر عمر، عبدالله نيز طبق نقل مالك در موطا، ايستاده ادرار مىكرد، بلكه نقل كرده اند كه عمر مىگفت: ايستاده ادرار كردن پشت انسان را محكمتر مىكند. (210)آنها باطن خويش را رسوا مىكردند، وقتى به پيامبر نسبت دادند كه هنگام ورود به مدينه، زنان مدينه دايره مىزدند، و پيامبر (معاذالله) مىرقصيد، (211) و يا به نبى عظيم الشاءن اسلام نسبت دادند در نزد پيامبر اكرم چند كنيز مشغول آوازه خوانى و بازى بودند كه عمر وارد شد، حضرت به آن كنيزكان فرمود: ساكت باشيد، وقتى عمر رفت، پيامبر به آن زنان فرمود: شروع كنيد، آنها هم شروع كردن به غنا خواندن، و به پيامبر گفتند: اين كيست كه هر وقت وارد مىشود، شما دستور به سكوت مىدهيد، وقتى مىرود مىفرمائيد شروع كنيد! حضرت فرمود: اين مردى است كه شنيدن باطل را دوست ندارد. (212) آرى محبت به خلفا به جائى رسيده است كه راضى شدند، نبى مكرم را تحقير كنند، اما آنها را بالا ببرند.مؤلف گويد: دسيسه و توطئه اى كه امروز دشمنان اسلام، در اهانت به نبى مكرم اسلام، به وسيله امثال سلمان رشدى پست و مرتد انجام مىدهند، ادامه همان فعاليتهاست كه قرنها قبل دشمنان اسلام انجام دادند ولى با مقاومت و هشيارى و دفاع سرسختانه اهل البيت بى نتيجه مانده است.