فرياد العطش ز بيابان كربلا
در خاك و خون طپيده بميدان كربلا
خون مىگذشت از سر ايوان كربلا
ز آن گل كه شد شكفته به بستان كربلا
خوش داشتند حرمت مهمان كربلا
خاتم زقحط آب سليمان كربلا
فرياد العطش ز بيابان كربلا
كردند رو به خيمه سلطان كربلا
زاده ليلا مرا مجنون مكن
كشتى شكست خورده طوفان كربلا
گرچه روزگار بر او فاش مىگريست
نگرفته دست دهر گلابى به غير اشك
از آب هم مضايقه كردند كوفيان
بودند ديو و دد همه سيراب و مىمكيد
زآن تشنگان هنوز بعيوق مىرسد
آه از دمى كه لشكر اعلاء نكرده شرم
زاده ليلا مرا مجنون مكن
زاده ليلا مرا مجنون مكن
پس بيامد شاه اقليم است
سرنهادش بر سر زانوى ناز
اين بيابان جاى خواب ناز نيست
خيز تا بيرون از اين صحرا رويم
بيش از اين بابا دلم را خون نكن
رفتى و بردى ز چشم باب خواب
اكبرا بى تو جهان بادا خراب
بر سر نعش على اكبر نشست
گفت كى باليده سرو سرفراز
ايمن از صياد تيرانداز نيست
نك بسوى خيمه ليلا رويم
زاده ليلا مرا مجنون مكن
اكبرا بى تو جهان بادا خراب
اكبرا بى تو جهان بادا خراب