نظريات دانشمندان اسلامى - طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی - نسخه متنی

محمدحسن زمانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظريات دانشمندان اسلامى

جمعى از مفسران و فقيهان نيز همين نظريه را در تحليل مفاد آيه ياد شده پذيرفته اند:

1 - علامه طباطبايى مى نويسد:
مـقصود از ارباب قرار دادن احبار و رهبان , قبول و اطاعت بدون قيد و شرطيهوديان در برابر آنان
است , و حال اين كه هيچ كس جز خدا نبايد اطاعت مطلق شود.

((285))

2 - امام خمينى (ره ) مى نويسد:
مقصود از ارباب گرفتن معناى ظاهرى آن نيست , زيرا آنان قائل به الوهيت وخدايى احبار و رهبان
نبودند... بنابراين , شرك دراين آيه نيز به معناى واقعى اش نخواهد بود.

((286))

3 - آية اللّه حكيم مى نويسد:
نسبت شرك (به يهوديان ) در اين آيه به معناى واقعى خود نيست , زيرا نسبت شرك واقعى , مخالف
آيـات و احاديث و فهم متشرعين وعرف است .

بنابراين ,حتما در اين آيه مجاز در اسناد به كار رفته
اسـت .

از سوى ديگر, اين آيه در مقام جعل حكم نيست تا به اطلاق شرك دراين آيه تمسك كرده و
آن را مصداق براى حكم مشركان در آيات ديگر قرار دهيم .

((287))

4 - فخررازى نيز مى نويسد:
نـظـر بـيـش تر مفسران اين است كه مقصود از ارباب در اين آيه شريفه , خدايان نيست , زيرا آنان را
خدايان جهان نمى دانستند, بلكه مقصود, اطاعت محض ازامر و نهى آنان بوده است كه اگر اندك
توجهى كنى اين نوع بيمارى شرك در طاعت را در بيش تر مردم روى زمين خواهى يافت .

((288))
باتوجه به اين توضيحات روشن شد كه مقصود از كلمات ((ربوبيت , عبادت وشرك )) در آيه شريفه ,
مـعـانـى رايـج و اصـطـلاحـى آن ها نيست .

از اين رو, نمى توان اين گونه شرك ورزان درطاعت
رامصداق ((مشركون ))درآيه ((انماالمشركون نجس ))دانست .

پاسخ دوم
يـادآورى ايـن نـكـتـه لازم اسـت كـه گـرچه تركيب هاى ((اتخاذ رب )) و ((عبادت غيرخدا)) و
((شرك )) در اين آيه به طور مشترك براى يهوديان و مسيحيان به كار برده شده است , اما نمى توان
همان معنايى را كه براى اين الفاظ درباره يهوديان آمد, براى مسيحيان قائل شويم , زيرا آن چه واقعا
در مـورد يـهـوديان مورد انكار و اعتراض قرآن قرار گرفته بود, ((اطاعت مطلق )) آنان از احبار و
رهـبـان بـود, در حـالـى كه مى دانيم اطاعت مطلق مسيحيان از حضرت عيسى (ع ) نه تنها حرام
نيست , كه واجب است ,پس به ناچار در مورد مسيحيان بايد در پى معنايى ديگر بود.

بـه نظر مى رسد مقصود قرآن در اعتراض به ((شرك در ربوبيت )), شرك عبادى نصارا باشد.

لازمه
ايـن تفسير آن است كه بپذيريم حداقل برخى مسيحيان نحوه اى ازاستقلال در تدبير عالم را براى
حضرت عيسى (ع ) قائل بوده اند و در واقع او راعبادت مى كردند.

بنابراين , واژه هاى سه گانه فوق
در ايـن آيه , در معانى عامى به كاربرده شده اند كه شامل اعتقاد فاسد يهوديان به احبار و رهبان , و
مسيحيان به عيسى (ع ) است .

جـمـعـى از مـفـسران , مانند علامه طباطبايى((289))و بيضاوى((290))و شيخ اسماعيل حقى
بـروسوى((291))و بغوى((292))نيز همين تفكيك را بين انحراف فكرى يهوديان و مسيحيان در
موضوعات ((اتخاذ رب )) و ((عبادت غيرخدا)) و((شرك )) مطرح و تاءييد كرده اند.

بـا ايـن هـمه , مهم آن است كه اعتقاد فوق , در مورد اندكى از مسيحيان صادق است و بيش تر آنان
منكر ((استقلال تاءثير)) و ((عبادت عيسى (ع ))) مى باشند.

شيخ مصطفى مراغى استاد دانشگاه الازهر مى نويسد:
قـرآن كـه مـى فـرمـايـد مـسـيحيان عيسى را پسر خدا مى دانند, اين سخن پيشينيان آن هاست و
مـقـصـودشـان هم اين بوده كه وى نزد خدامحبوب و گرامى است .

امابه تدريج دوگانه پرستى
هندوها به مسيحيان سرايت كرد و به مرور همه آن هامتفقا عيسى را پسر خدا دانستند و همو را اللّه
و روح القدس شمردند.

امـا بـسيارى از مسيحيان با اين ديدگاه مخالفت كردند, كه نام آن ها ((موحدين )) و((عقليون ))
است , گر چه كليساهاى كاتوليك , ارتدكس و پروتستان آن ها رامسيحى نمى دانند.

((293))
يـكـى از بـهترين شواهدى كه مى توان برمخالفت اغلب مسيحيان با اين تفكر شرك آميز و تثليث و
عـبـادت عـيـسى (ع ) اقامه كرد, آيات و فقرات متعدد عهد قديم وجديد است كه با صراحت تمام ,
مسئله توحيد ذاتى و عبادى و نفى شرك رامطرح كرده است :
اى جـمـيـع كـران هـاى زمـيـن بـه مـن تـوجـه نماييد و نجات يابيد, زيرا من خدا هستم وديگر
نيست .

((294))
يهوه را حمد بگوييد, زيرا كه نيكوست , زيرا كه رحمت او تا ابدالاباد است , وبگوييد اى خداى نجات
ما, ما را نجات بده ... تا نام قدوس تو را حمد گوييم ودر تسبيح تو فخر نماييم .

يهوه خداى اسرائيل
مبارك باد از ازل تاابدالاباد.

((295))
پـس آيا چند مرتبه زياده خون مسيح كه به روح ازلى , خويشتن را بى عيب به خداگذرانيد, ضمير
شما را از اعمال مرده طاهر نخواهد ساخت تا خداى زنده راخدمت نماييد.

((296))



ج ) آيات بيان گر اعتقاد مسيحيان به الوهيت حضرت عيسى (ع )

اين گروه از آيات , به صراحت اعتقاد كفر آميز نصارا را بيان كرده است .

اين آيات از نظر مضمون چهار دسته اند:
دسته اول , آياتى است كه بر عقيده آن ها به اين كه ((اللّه مسيح است )) دلالت دارد,مانند
ـ لـقـد كفر الذين قالوا ان اللّه هو المسيح ابن مريم و قال المسيح يا بنى اسرائيل اعبدوا ربى و ربكم
انـه مـن يشرك باللّه فقد حرم عليه الجنة وماءويه النار و ماللظالمين من انصار((297)), به تحقيق
كافرشدند آنان كه گفتند اللّه همان مسيح بن مريم است , و حضرت مسيح گفت : اى بنى اسرائيل
پـروردگار من و خودتان رابپرستيد, همانا هر كه به خدا مشرك شود, خداوند بهشت را بر او حرام
نموده وجايگاهش آتش است و ستم گران هيچ ياورى ندارند.

ـ لـقـد كـفـرالـذين قالوا ان اللّه هو المسيح ابن مريم قل فمن يملك من اللّه شيئا ان اراد ان يهلك
المسيح ابن مريم و امه و من فى الارض جميعا و للّه ملك السموات والارض و مابينهما يخلق مايشاء
و اللّه عـلى كل شى ء قدير,((298))به تحقيق كافر شدند آنان كه گفتند اللّه همان مسيح بن مريم
است .

بگو پس چه كسى رادست بر خداست اگر خدا بخواهد مسيح و مادرش و همه كسانى كه در
زمـيـن هـسـتـند نابود كند.

و فرمانروايى آسمان ها و زمين و آن چه بين آن دو است ويژه خداست ,
هرچه را بخواهد مى آفريند و خداوند بر هر چيزى تواناست .

دوم , آيه اى كه دلالت مى كند بر اين كه مسيحيان به الوهيت عيسى و مادرش معتقدند:
واذ قـال اللّه يـا عـيسى ابن مريم اءنت قلت للناس اتخذونى وامى الهين من دون اللّه قال سبحانك
مـايـكـون لـى ان اقول ما ليس لى بحق ان كنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى ولااعلم ما فى
نـفـسك انك انت علام الغيوب ماقلت لهم الا ماامرتنى به ان اعبدوا اللّه ربى و ربكم و كنت عليهم
شـهيدا ما دمت فيهم فلماتوفيتنى كنت انت الرقيب عليهم و انت على كل شى ء شهيد((299)), و
هنگامى كه خداوند گفت : اى عيسى بن مريم آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را غير از اللّه به
خدايى بگيريد.

[عيسى ] گفت : منزهى تو, نرسد مرا كه آن چه سزاوار من نيست , بگويم .

تو آن چه را
درنـهـاد مـن اسـت مى دانى ومن آن چه راكه درنهان تواست , نمى دانم .

همانا تويى داناى نهان ها.

نگفتم به ايشان جز آن چه مرافرمودى كه خدايى را بپرستيد كه پروردگار من و شماست , و من تا
هـنـگـامـى كـه در بـيـن آن هـا بـودم گـواه بـر ايـشـان بـودم , پس چون مرا برگرفتى , خودت
مراقبشان بودى و تو برهمه چيز آگاهى .

دسته سوم , آياتى هستند كه دلالت مى كنند نصارا, عيسى (ع ) و مريم را عبادت مى كردند.

عـلاوه بـر آيـه فـوق كـه الوهيت و عبادت حضرت عيسى (ع ) و مريم (ع ) را مطرح كرده است , آيه
ديگرى خطاب به نصارا مى فرمايد:
ـ قل اتعبدون من دون اللّه ما لايملك لكم ضرا ولانفعا واللّه هو السميع العليم((300)), بگو آيا غير از
خدا چيزى را مى پرستيد كه هيچ نفع و ضررى را براى شما نتوانند, و خداوند شنوا و داناست .

دسته چهارم , آياتى كه بر اعتقاد نصارا به تثليث دلالت دارد:
ـ لقد كفرالذين قالوا ان اللّه ثالث ثلثة و مامن اله الا اله واحد وان لم يتوبوا عمايقولون ليمسن الذين
كـفروا منهم عذاب اليم((301)), به تحقيق كافر شدند كسانى كه خدا را سومى از سه تا خواندند و
حـال ايـن كـه خـدايى جز خداى يگانه نيست , واگر كافران از گفته خويش توبه نكنند, ايشان را
عذابى دردناك خواهد رسيد.

ـ ولاتـقولوا ثلثة انتهوا خيرا لكم انمااللّه اله واحد سبحانه ان يكون له ولد له مافى السموات و مافى
الارض وكـفى باللّه وكيلا((302)), و قائل به تثليث نشويد,دست برداريد كه براى شما بهتر خواهد
بـود.

هـمانا اللّه خداى يگانه است , منزه است از اين كه فرزندى برايش باشد.

براى او است آن چه در
آسمان ها و زمين است و خداوند براى آن كه بدو توكل كنيد, كافى است .

پاسخ اجمالى
عقيده به الوهيت عيسى (ع ) به هر چهار شكل آن اعتقادى كفر آلود و شرك آميزاست و هر فرقه اى
از مسيحيان كه اين عقايد را داشته باشند, مشرك و كافرخواهند بود.

امـا آن چـه مـهـم اسـت , روشـن شـدن اين موضوع است كه آيا همه مسيحيان به الوهيت حضرت
عـيـسى (ع ) به يكى از چهارصورت فوق عقيده داشته و دارند, يااين كه فقط گروهى از آنان دچار
يك نوع از اين تفكر شرك آميز گشته اند, يا اين كه اصلا هيچ فرقه اى از آنان به صراحت اين عقيده
را نداشته و هرگز حاضر به اعتراف به آن نبوده اند.

دانشمندان اسلامى (مفسران , فقها و متكلمان شيعه و سنى ) هرگروه يكى ازپاسخ هاى سه گانه
فوق را انتخاب كرده اند, هر چند پاسخ دوم واقع بينانه تر به نظر مى رسد.

بـا هـمـه آن چـه گذشت , هم اكنون به استناد اين چهار دسته آيات اتفاق نظرى درمسئله اعتقاد
عموم نصارا به عقايد شرك آميز بين علماى اسلامى وجود ندارد ونسبت چنين عقيده كفر آميزى
به عموم مسيحيان جهان , امرى يقينى و قطعى وثابت شده نيست .

از اين رو, نمى توان آيات فوق را
دليلى بر شرك عموم مسيحيان و اهل كتاب قرار داد.

بلكه پس از بررسى و شناسايى فرقه هايى كه
مـعـتـقد به الوهيت عيسى (ع ) هستند, مى توان فقط شرك آن ها را اثبات كرد.

ليكن صرف مشرك
شدن برخى از فرقه هاى اهل كتاب , براى آن كه ما آن ها را مصداقى براى ((مشركون )) در آيه ((انما
الـمـشركون نجس )) دانسته , و حكم به نجاست آن ها كنيم , كافى نيست .

تفصيل اين بحث خواهد
آمد.

/ 115