دلايل عموميت معناى طعام
1 - لغت ديـديم كه برجسته ترين لغت شناسان عرب تصريح كرده اند كه اصولا لفظ ((طعام ))به معناى عام((ماءكول )) و هر نوع خوردنى است , و بر اين اساس , هر جااين لفظ درقرآن و حديث و ديگر كتاب ها
به كار برده شود, طبق قاعده بايد بر همان معناى عام خود حمل گردد.البته چون امكان استعمال
آن در خـصوص معناى گندم وجوددارد, در هر مورد كه قرينه و شاهدى بر اراده خصوص گندم
بـاشد, بر اين معنا حمل مى شود.حال چون در اين آيه شريفه قرينه خاصى بر اراده خصوص گندم
وجودندارد, ناگزير اين لفظ به معناى عام خوردنى حمل شده و آيه بر طهارت غذاهاى طبخ شده
اهل كتاب و طهارت دست و بدن آنان دلالت مى كند.2 - فهم و قضاوت عرف
پـيـش تـر گـفـتـيم , عرف عرب و اهل حجاز و مسلمانان مخاطب قرآن , از لفظ طعام معناى عام
خـوردنـى را مى فهميدند, چنان كه مسلمانان قرن اول و دوم در دوران ائمه ـ عليهم السلام ـ نيز
هـمين معنا را درمى يافتند.حتى در عصر حاضر هم اگر درميان مردم كسى بگويد ((ادعوك الى
طعام )) يا ((اذهب الى السوق حتى اشترى طعاما))مردم از آن مفهوم غذا و خوردنى مى فهمند, نه
خصوص گندم .3 - طعام در فرهنگ قرآن
مـطمئن ترين و صحيح ترين راه براى كشف مفهوم يك واژه قرآنى , تفحص وجست و جو از معانى
هـمـان واژه در ديگر آيات قرآن كريم است , زيرا ممكن است واژه اى در قرآن داراى معناى خاصى
بـاشـد و حـال ايـن كـه همان واژه در كتب لغت معناى ديگرى و در عرف مردم اين دوران معناى
سومى داشته باشد.واژه طعام 22 بار در قرآن كريم به كار رفته است .حال شايسته است براى كشف مقصود از اين لفظ
در آيـه شـريفه سوره مائده , 21 مورد ديگر استعمال آن را بررسى كنيم تا آشكار شود كه آيا به طور
غالب , مراد خداوند متعال از اين لفظ در آيات قرآن , خصوص گندم يا حبوب است , و يا معناى عام
خوردنى .1 - و ظـلـلنا عليكم الغمام و انزلنا عليكم المن و السلوى كلوا من طيبات مارزقناكم ... و اذ قلتم يا
موسى لن نصبر على طعام واحد فادع لنا ربك يخرج لنامما تنبت الارض من بقلها و قثائها و فومها
و عـدسـهـا و بـصـلـها...((739))
, و ابر راسايبان شما گردانديم و من و سلوى را غذاى شما مقرر
داشتيم و گفتيم از اين روزى هاى پاك تناول نماييد... .و اى بـنـى اسـرائيـل به ياد آوريد وقتى را كه به موسى اعتراض كرديد كه ما بر يك نوع طعام صبر
نـخـواهـيـم كـرد, از خداى خود بخواه تا براى ما از زمين نباتاتى ,مانند خيار و سير و عدس و پياز
بروياند...
طـبـرسـى در مـجـمـع الـبـيـان مـى نـويـسـد: طـعام چيزى است كه انسان به وسيله آن تغذيه مى كند.((740))
2 - يا ايها الذين امنوا كتب عليكم الصيام ... و على الذين يطيقونه فدية طعام مسكين ...((741))
, اى
مـؤمنان روزه بر شما واجب گرديد... و كسانى كه روزه رابه زحمت و مشقت توانند داشت , عوض
هر روز يك مد طعام غذا دهند (آن قدركه گرسنه سير شود)... .امام خمينى (ره ) در تحرير الوسيله در تفسير حكم اين آيه شريفه مى نويسد:
((مـسـئله 8 - براى مصرف كفاره و اطعام فقرا يا بايد آنان را سير ساخت و يا يك مد گندم يا جو يا
آرد يا برنج يا نان يا چيز ديگر از انواع طعام به هر كدام تسليم كرد)).((742))3 - كـل الـطعام كان حلا لبنى اسرائيل الا ما حرم اسرائيل على نفسه من قبل ان تنزل التورية .قل
فـاتوا بالتورية فاتلوها ان كنتم صادقين((743))
, همه طعام هابراى بنى اسرائيل حلال بود, مگر آن
را كه يعقوب پيش از نزول تورات بر خودحرام كرد.اى پيامبر! اينك بگو اگر راست مى گوييد آن
حكم تورات را آورده ,تلاوت كنيد.طبرسى در مجمع البيان ذيل اين آيه در تفسير طعام مى نويسد:
كـل طـعـام , يعنى تمام خوردنى ها.اما آن طعامى كه يعقوب بر خويش حرام كرده است , بين علما
اخـتـلاف نـظـر اسـت , بـرخى گفته اند عروق و گوشت شتر بوده و برخى گفته اند كه گوشت
((جزور)) بوده , و برخى گفته كه دو زايده كبد و دو كليه و پيه بوده است .4 - مـا الـمـسـيـح ابـن مـريـم الا رسـول قـد خـلـت مـن قـبله الرسل , وامه صديقة كاناياكلان
الـطـعـام ...((744))
, مسيح پسر مريم , پيغمبرى بيش نبود, كه پيش از او نيزپيغمبرانى آمده اند و
مادرش هم زنى با حقيقت و راست گو و با ايمان بود و هردو غذا تناول مى كردند... .5 - يـا ايـهـا الـذين امنوا لا تقتلوا الصيد و انتم حرم و من قتله منكم متعمدا فجزاءمثل ما قتل من
الـنـعـم يـحـكـم به ذوا عدل منكم هديا بالغ الكعبة او كفارة طعام مساكين ...((745))
, اى گروه
مؤمنان در حال احرام صيد را نكشيد, و هر كس آن را عمدا كشت , مثل آن صيد را كه به مثليت آن ,
دو مؤمن عادل حكم كنندبه عنوان ((هدى )) به كعبه برساند يا چندين مسكين را طعام دهد... .6 - احـل لـكـم صيد البحر و طعامه متاعا لكم وللسيارة ...))((746))
, بر شماحلال شد صيد دريا و
طعام آن (از انواع ماهيان ) تا شما و كاروانيان به آن بهره مندشويد... .7 - قـال لا ياءتيكما طعام ترزقانه الا نباءتكما بتاءويله قبل ان ياءتيكما...))((747))
,(يوسف در پاسخ
بـه آن دو زنـدانى )گفت : من شما را پيش از آن كه طعام آيد وتناول كنيد به تعبير خوابتان آگاه
مى سازم ...
8 - و مـا ارسـلـنـا قـبلك الا رجالا نوحى اليهم فسئلوا اهل الذكر ان كنتم لاتعلمون و ما جعلناهم
جـسـدا لا ياءكلون الطعام و ما كانوا خالدين((748))
, وما پيش از تو كسى را به رسالت نفرستاديم ,
جـز مـردان پـاكـى را كـه بـه آن هـا (هـم مـانـنـد تو) وحى فرستاديم , اگر نمى دانيد برويد و از
دانـشـمـنـدانتان بپرسيد, و ماپيغمبران را بدون بدن دنيوى قرار نداديم , تا به غذا و طعام محتاج
نباشند و دردنيا هميشه زنده بمانند.9 - و قـالـوا مـا لـهـذا الـرسـول ياءكل الطعام و يمشى فى الاسواق لو لا انزل اليه ملك فيكون معه
نـذيـرا((749))
, و كـافـران گـفتند: چرا اين پيامبر غذا تناول مى كند و دربازار راه مى رود و چرا
فرشته اى ديدنى بر او نازل نمى شود تا گواه راستى اوباشد؟
10 - و مـا ارسـلنا قبلك من المرسلين الا انهم لياءكلون الطعام و يمشون فى الاسواق ...((750))
, ما
قبل از تو پيامبران را نفرستاديم , مگر آن كه آن ها هم غذامى خوردند و در بازارها راه مى رفتند... .11 - يـا ايـهـا الذين امنوا لا تدخلوا بيوت النبى الاان يؤذن لكم الى طعام غيرناظرين انيه و لكن اذا
دعـيـتـم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا...((751))
, اى مومنان داخل خانه هاى پيامبر نگرديد, مگر
آن كه به شما اذن داده شود و بر سفره طعامش دعوت كند.در آن حال هم نبايد زودتر از وقت آمده
و بـه ظـرف هـاى غـذاچـشـم انتظار گشاييد, بلكه موقعى كه دعوت شده ايد, بياييد و چون غذا
تناول كرديد, زود متفرق شويد... .12 - ان شجرة الزقوم طعام الاثيم((752))
, همانا درخت زقوم جهنم , غذاى بدكاران است .13 و 14 - و لا يـحـض على طعام المسكين((753))
, و هرگز مسكينى را به رغبت بر سفره غذاى
خود نخوانده است .15 - و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا((754))
, و بر دوستى خدا, غذا به مسكين
و يتيم و اسير مى دهند.16 - ليس لهم طعام الا من ضريع((755))
, براى آن ها جز ضريع (علف بد طعم و بو) غذايى نيست .17 - و لا تحاضون على طعام المسكين((756))
, و با ميل و رغبت مسكين رااطعام نكرديد.18 - فـابـعـثـوا اءحـدكـم بـورقـكم هذه الى المدينة فلينظر ايها ازكى طعاما فلياءتكم برزق منه ...
((757))
, سـپـس شما اين پولتان را به شهر بفرستيد تا مشاهده شودكدام طعام پاكيزه تر و حلال
است تا از آن روزى خود فراهم آريد.طبرسى در تفسير اين آيه مى فرمايد: ((تا معلوم شود كه كدام حيوان ذبح شده وپاكيزه تر و پاك تر
است )).((758))
19 - و طـعـاما ذا غصة و عذابا اليما((759))
, و غذايى كه از شدت اندوه گلوگير مى شودو عذاب
دردناكى است .20 - او كـالذى مر على قرية ... فانظر الى طعامك و شرابك لم يتسنه ...((760))
,يا مثل آن كسى كه
بر روستايى عبور كرد... پس بنگر به غذا و نوشيدنى ات كه فاسد نشده است ... .طـبـرسى در تفسير ((طعام )), در ذيل اين آيه مى فرمايد: ((گفته شده كه غذاى او شيرو انجير و
انگور بوده است )).((761))
21 - فلينظر الانسان الى طعامه((762))
, انسان بايد به غذايش با دقت بنگرد وبينديشد.طبرسى در تفسير اين آيه مى فرمايد: ((مقصود از طعام هر آن چه از غذاهاى لذيذاست كه انسان آن
را مى خورد و قوت و توان بدنش مى سازد)).((763))
آشـكـار اسـت كـه مـقصود از طعام در همه يا بيش تر اين آيات , مفهوم عام غذا وخوردنى است , نه
خصوص گندم يا حبوب .بنابراين , اگر در آيه اى از قرآن , مثل آيه پنج سوره مائده , اين واژه بدون
هيچ قرينه اى بر اراده معنايى خاص استعمال شده باشد, طبق قاعده بايد به همين معناى رايج در
قرآن حمل شود كه همان مفهوم عام غذا و خوردنى است .4 - حكمت حلال شمردن طعام اهل كتاب
دريافت حكمت حلال شمردن طعام اهل كتاب رساترين دليل براى پى بردن به معناى طعام در آيه
شريفه است .حكمت و غرض از اين حليت به دو صورت قابل تصور است :
الـف ) غـرض از حـلال دانـستن طعام اهل كتاب براى مسلمانان و به عكس , تجويزمعاملات ميان
مسلمانان و يهود و نصارا بوده است , زيرا تا زمان نزول اين آيه معاملات ميان مسلمانان و اهل كتاب
و مـشـركان ممنوع بوده است و چون كافران براموال خويش تسلط شرعى نداشته و از راه هاى غير
مـشـروع , مـالـك ظـاهـرى امـوال شـده بـودنـد, ((يـد شرعى )) بر آن ها نداشته و مسلمانان هم
نـمـى توانستند آن اموال را ازآن ها بخرند.با نزول اين آيه باب معاملات بين مسلمانان و اهل كتاب
گـشـوده شـد, تـاتـسـهـيلى بر مسلمانان و منت و امتيازى براى پيروان اديان آسمانى در مقابل
مشركان و بت پرستان باشد.بـديـهـى اسـت بـا اين تجويز فقط مانعيت ملكيت اهل كتاب از معاملات و تصرف برداشته و حكم
تـكـليفى جواز معامله تشريع شده است , اما اين حكم هيچ گونه تاثيرى در طهارت و نجاست اشيا
نـمـى گذارد و حكم وضعى طهارت را جعل نمى كند.به همين سبب , مسلمانان بر اساس اين آيه
مـى تـوانند هر چيزى را ـ اعم ازگندم و حبوب و غير حبوبات ـ از يهود و نصارا بخرند, اما فقط از
آن چـه نـجـس شـدنـى نـيـسـت , مـثل گندم و ديگر حبوب , مى توانند استفاده كنند و چيزهاى
مـرطـوب را كـه بـا دسـت آنـان تـمـاس داشـتـه و نـجـس شـده , مثل غذاى طبخ شده نخرند,
گرچه خريدارى آن از نظر مالكيت شخص كتابى مانعى ندارد.به تعبير ديگر, اين آيه شريفه معامله
و خريد اين گونه اموال و غذاى پختنى را نيز حلال كرده است , گرچه به سبب نجاست , اين حليت
ثمره اى ندارد.اگـر غـرض از تـحـلـيل طعام اهل كتاب فقط همين باشد, بالطبع بايد واژه طعام را دراين آيه بر
معناى ((حبوب )) حمل كنيم , زيرا هر چند طعام در اين آيه معناى عام داشته باشد و مفاد آيه , رفع
مـانـعـيـت تـصـرف از همه اموال اهل كتاب حتى , غذاى مطبوخ آن ها باشد, حكمت تحليل , فق
ط مقتضى جواز تصرف در حبوبات است ,چه آن كه حكم حليت تصرف در غذاى مطبوخ در مرتبه قوه
و اقتضا خواهد بود وبه دليل نجاست آن به مرحله ظهور و فعليت نمى رسد.ب ) اگـر غـرض از تـحليل , حليت بالفعل و واقعى باشد, نه حليت بالقوه و شاءنى واقتضا, و غرض
خـداونـد متعال از اين تحليل آن باشد كه مسلمانان به موجب مراوده و اختلاطى كه با يهوديان و
مـسـيـحـيـان آن زمان داشتند از آن تنگنا و پرهيز از آنان وغذاها و ظرف ها و هر آن چه كه دست
مـرطـوب يـهود و نصارا به آن خورده , نجات يابند و صفت ((سهله و سمحه )) بودن شريعت اسلام
آشـكـار شـود و عـلاوه بـر ايـن ,برپيروان اديان آسمانى در برابر مشركان منتى نهاده شود, در اين
صـورت واژه طـعـام در ايـن آيـه بـه مـعـنـاى عام خود خواهد بود كه شامل غذاهاى دست پخت
اهل كتاب است خواهد بود و حلال شمردن آن غذاها مستلزم پاك دانستن آن ها و طهارت ذاتى بدن
اهل كتاب خواهد بود.گـر چـه مـا از فـلسفه احكام و اغراض شريعت بى خبريم و نمى توانيم درباره آن هاقضاوت قطعى
كـنـيـم و بر همين اساس , هر كدام از اين دو حكمت , ممكن و محتمل است , اولا, چنان كه آيه اللّه
حـكـيـم (ره ) فـرمـوده است , ظاهر حلال دانستن طعام دراين آيه حليت فعلى است كه مستلزم
طـهـارت اسـت ((764))
و ثـانيا, عقل انسان درمقايسه اين دو حكمت , حكمت دوم را نزديك تر و
مـنـاسـب تـر بـا مذاق شرع ـ كه برپايه آسانى و آسان گيرى است ـ مى بيند.از همين رو, اين نظر
داراى نـوعـى رجـحـان اسـت , چـنـان كـه شـهـيـد آيـة اللّه صـدر نـيز همين حكمت را ترجيح
داده است .((765))
5 - تاءييداتى از صاحب حدائق
فـقـيه نامدار شيخ يوسف بحرانى , مؤلف كتاب ((الحدائق الناضرة )), كه خود ازپرچم داران فتواى
نـجـاسـت اهـل كـتـاب است و واژه طعام در اين آيه را نيز مخصوص گندم و حبوب مى داند, در
قـسمتى از كلام خويش مى فرمايد كه نظريه نجاست با سه مشكل مواجه است .آن سه مشكل را كه
هر كدام مؤيد و شاهد بر صحت نظريه طهارت اهل كتاب و عموميت مفهوم طعام در اين آيه است ,
مـطرح مى كند و بدون پاسخ , از آن ها مى گذرد.((766))
شايد ايشان دلايل خود, از قبيل احاديث
مفسرطعام و گفتار اهل لغت و عرف را براى تخصيص مفهوم طعام , كافى دانسته و نيازى به پاسخ
اين اشكالات نديده است ولى ما آن اشكالات يا مؤيدات را كه در واقع تاءييد طهارت اهل كتاب است
بيان مى كنيم :
1 - اگـر مـقـصود از طعام در اين آيه فقط حبوب باشد, حكم حلال شمردن در اين آيه لغو خواهد
شـد, زيـرا حبوب ـ كه معمولا پاك و نجس نشدنى اند ـ داخل درمفهوم ((طيبات ـ پاكيزه ها)) كه
در صـدر هـمـيـن آيه حليت آن ها تشريع شده هستند(اليوم احل لكم الطيبات ...), بنابراين , حلال
شمردن مجدد آن ها لغو خواهدبود.2 - مفاد ((و طعامكم حل لهم )) اين نيست كه فقط حبوب مسلمانان براى اهل كتاب حلال است , و
غذاى مطبوخ و ديگر اموال مسلمين براى آنان حرام باشد,بلكه مقصود از طعام در اين آيه شريفه ,
مفهوم عام آن است .وحدت سياق هر دوقسمت در اين آيه (و طعام الذين اوتوا الكتاب حل لكم ـ و
طعامكم حل لهم ) اقتضامى كند كه واژه طعام در هر دو فراز, در يك مفهوم به كار برده شوند.3 - اگـر مـقصود از طعام فقط حبوب باشد, چون نجس ناشدنى است , چنين حكمى نبايد به اهل
كتاب اختصاص داشته باشد, بلكه بايد شامل مشركان هم بشود, زيرا گندم و ديگر حبوب كه اغلب
نجس نمى شوند, با تماس با مشركان نيزنجس نمى شوند و براى استفاده مسلمانان بلامانع اند.