پژوهشى در معارف تورات و انجيل
گرچه شاءن تحقيق و پژوهش در باره شناخت واقعيت هر دين ومكتب آن اسـت كه آراى آن ها از كتب و متون اصلى آن دين و مكتب و شخصيت هاى اصلى و ايدئولوگ هايىكـه سـخـن آن هـا مـعـيـار و حـجـت اسـت , گـرفـته شود, اما در عمل ديده مى شود كه نقادان
ونـويـسندگان در اغلب اوقات به نقل قول ها و حكايت ديگران و كتبى كه در رد آن مكاتب تاءليف
شده , اكتفا كرده و برآن اساس به قضاوت نشسته اند.نـكـتـه فـوق ايـن ضرورت را ايجاب كرد كه در موضوع مورد بحث (توحيدى بودن آيات و فقرات
تـورات و انـجـيـل كـنونى ) پژوهشى در متن عهدين داشته , مجموع آيات بخش هايى كه پيرامون
تـوحـيـد و انـواع و فـروع آن اسـت ملاحظه , دسته بندى وعرضه گردد.در سير اين مطالعات با
ملاحظه بسيارى از قسمت هاى عهدين ـ متن عربى و فارسى ـ نكات تازه اى مثل تحريف در ترجمه
((رب )) در متن فارسى و عربى و انگليسى به نظر آمد, كه قابل توجه است .مـجـمـوعه موضوعات مهم توحيدى كه آيات و فقرات عهدين درباره آن هاجمع آورى شد و قابل
توجه است عبارت است از:1 - يگانگى خدا و صفات جلال و جمال و مغايرت او با غير خود,
2 - عيسى (ع ) انسان و فرزند انسان است ,
3 - عيسى (ع ) پيامبر و برگزيده خداست ,
4 - عيسى (ع ) قدرت مطلق ندارد, بلكه ماءمور از جانب خدا و خود نيازمنداوست و نيازهايش را از
او مى طلبد و فقط واسطه اى بين خدا و مردم است ,
5 - عيسى (ع ) تجلى خداست ,
6 - عيسى (ع ) دعوت كننده به سوى خداست , نه به سوى خويشتن ,
7 - عيسى (ع ) تشويق كننده مردم به سوى پرستش خداست ,
8 - تفكيك بين خدا و خداوند (اللّه و رب ).
1 - يگانگى خدا و صفات جلال و جمال و مغايرت او با غيرخود
تعبيرات صريح و فراوانى در عهدين , به ويژه عهد عتيق , در تاءكيد بريگانگى خداوند و نفى شريك و معرفى صفات مختص خداوند وجود دارد كه برخى ازآن ها از اين قرارند:ـ عـيسى او را جواب داد: كه اول همه احكام اين است كه بشنو اى اسرائيل ,خداى ما خداوند واحد
اسـت ....كـاتـب وى را گفت : آفرين اى استاد, نيكو گفتى ,زيرا خدا واحد است و سواى او ديگرى
نيست .((343))
ـ اى اسرائيل بشنو يهوه خداى ما يهوه واحد است .((344))
ـ زيـرا يـهـوه آفريننده آسمان كه خداست كه زمين را سرشت وساخت و آن رااستوار نمود و آن را
عـبـث نـيـافـريـد, بـلكه به جهت سكونت مصور نمود, چنين مى گويد: من يهوه هستم و ديگرى
نيست .((345))
ـ تا تمامى قوم هاى جهان بدانند كه يهوه خداست و ديگرى نيست .((346))
ـ خـدا يـهـوه كه آسمان ها را آفريد وآن ها را پهن كرد و زمين و نتايج آن را گسترانيدو نفس را به
قـومـى كـه در آن باشند و روح را برآنانى كه در آن سالك اند مى دهد,چنين مى گويد: ...من يهوه
هستم و اسم من همين است , و جلال خود را به كسى ديگر و ستايش خويش را به بت هاى تراشيده
نخواهم داد.((347))
ـ يهوه مى گويد كه شما وبنده من كه او را برگزيده ام , شهود من مى باشيد تادانسته به من ايمان
آوريـد و بـفهميد كه من او هستم و پيش از من خدايى هست مصور نشده و بعد از من نخواهد شد.من يهوه هستم و غير از من نجات دهنده اى نيست .من اخبار نموده و نجات داده ام و اعلام نموده
و در ميان شماخداى غير نبوده است .((348))
ـ مـن يهوه هستم و ديگرى نيست و غير از من خدايى نه ... تا از مشرق آفتاب ومغرب آن بدانند كه
سـواى مـن احـدى نـيست .من يهوه هستم و ديگرى نى .پديدآورنده نور و آفريننده ظلمت , صانع
سلامتى و آفريننده بدى .من يهوه صانع همه اين چيزها هستم .((349))
ـ مـثـل يـهـوه قدوسى نيست , زيرا غير تو كسى نيست ... , زيرا يهوه خداى علام است و به او اعمال
سنجيده مى شود.((350))
ـ خـدا را هـرگـز كـسـى نـديـده اسـت , پـسـر يـگانه اى كه در آغوش پدر است همان او راظاهر
كرد.((351))
ـ و هـيـچ خلقت ازنظر او مخفى نيست , بلكه همه چيز در چشمان او كه كار ما باوى است برهنه و
منكشف مى باشد.((352))
ـ چشمان خداوند در همه جاست و بر بدان و نيكان مى نگرد.((353))
ـ و حـيـات جـاودانـى ايـن اسـت كـه تـو را خـداى واحد حقيقى و عيسى مسيح را كه فرستادى
بشناسند.((354))
ـ عـيسى بدو (مريم مجدليه ) گفت : مرا لمس مكن , زيرا كه هنوز نزد پدر خودبالا نرفته ام وليكن
نـزد بـرادران مـن رفـتـه , بـه ايـشـان بـگـو كه نزد پدر خود وپدر شماوخداى خود و خداى شما
مى روم .((355))
ـ زيرا هرگاه تقصيرات مردم را بديشان بيامرزيد, پدر آسمانى شما را نيز خواهدآمرزيد.((356))
ـ پـس آيـا چـنـد مرتبه زياده خون مسيح را كه به روح ازلى خويشتن را بى عيب به خدا گذرانيد,
ضمير شما را از اعمال مرده طاهر نخواهد ساخت تا خداى زنده راخدمت نماييد.((357))
ـ اى تمامى زمين ! يهوه را بسراييد, نجات او را روز به روز بشارت دهيد, در ميان امت ها جلال او را
ذكر كنيد و كارهاى او را در جميع قوم ها, زيرا خداوند عظيم است و بى نهايت محمود, و او مهيب
اسـت بـر جـمـيع خدايان , زيرا جميع خدايان امت ها بت هاى اند.اما يهوه آسمان ها را آفريد.مجد و
جلال به حضوروى است .قوت وشادمانى در مكان او است .ـ اى قـبـايل قوم ها, خداوند را توصيف نماييد, خداوند را به جلال و قوت توصيف نماييد.خداوند را
در زيـنـت قـدوسـيت بپرستيد, اى تمامى زمين ازحضور وى بلرزيد.ربع مسكون نيز پايدار شد و
جـنـبـش نـخواهد خورد.آسمان شادى كند و زمين سرور نمايد و در ميان امت ها بگوييد كه يهوه
سـلـطـنـت مـى كـنـد....يـهـوه را حـمد بگوييد, زيرا كه نيكو است , زيرا آن رحمت او تا ابد الاباد
اسـت ....يهوه خداى اسرائيل مبارك باد,ازل تا ابدالاباد, و تمام قوم آمين گفتند وخداوند راتسبيح
خواندند.ـ خـداوند پادشاه اسرائيل و يهوه صبايوت كه ولى ايشان امت چنين مى گويد:من اول هستم ومن
آخـر هـسـتم و غير از من خدايى نيست , ومثل من كيست كه آن را اعلام كند و بيان نمايد و آن را
تـرتـيب دهد.از زمانى كه قوم قديم را برقرارنمودم , پس چيزهاى آينده و آن چه را كه واقع خواهد
شـد اعلام بنماييد.ترسان وهراسان مباشيد.آيا از زمان قديم تو را اخبار و اعلام ننمودم ؟ و آيا شما
شـهودمن نيستيد؟ آيا غير از من خدايى هست ؟ البته صخره اى نيست واحدى رانمى شناسم .آنانى
كـه بـت هاى تراشيده مى سازند, جمعا باطل اند و چيزهايى كه ايشان مى پسندند, فايده اى ندارد و
شـهود ايشان نمى بينند و نمى دانند تا خجالت بكشند.كيست كه خدايى ريخته يا بتى ساخته باشد
كـه نـفـعـى نـدارد... خدايى ساخته آن را مى پرستند و از آن بتى ساخته پيش آن سجده مى كنند,
بعضى از آن را در آتش مى سوزانند و بر بعضى گوشت پخته مى خورد و كباب را برشته كرده ,سير
مـى شود وگرم شده , مى گويد: وه گرم شده آتش را ديدم , و از بقيه آن خدايى ,يعنى بت خويش
را مى سازد و پيش آن سجده كرده , عبادت مى كنند و نزد آن دعانموده , مى گويد: مرانجات بده !
چون كه تو خداى من هستى .ايشان نمى دانند و نمى فهمند, زيرا كه چشمان ايشان را بسته است تا نبينند,و دل ايشان را تا تعقل
ننمايند... .ـ خداوند چنين مى گويد: من يهوه هستم و همه چيز را ساختم , آسمان ها رابه تنهايى گسترانيدم
و زمين را پهن كردم و با من كه بود؟... .((358))
ـ و خـود پـدر كـه مـرا فرستاد به من شهادت داده است كه هرگز آواز او را نشنيده وصورت او را
نديده است .((359))
2 - عيسى (ع ) انسان و فرزند انسان است
تعبيرات متعددى در انجيل و ديگر قسمت هاى عهد جديد وجود دارد كه انسان بودن و آدمى زاده بودن حضرت عيسى (ع ) را به روشنى مطرح كرده است , از آن جمله :ـ [عيسى ] به ايشان [دو نفر مسافر] گفت : چه چيز [و چه خبر] است ؟
ـ گفتندش در باره عيسى ناصرى كه انسانى بود...((360))
ـ لـيكن چون زمان به كمال رسيد, خدا پسر خود را فرستاد كه زاييده شده از زن بود و زير شريعت
متولد شد.((361))
ـ زيرا هم چنان كه پدر در خود حيات دارد, هم چنين پسر را نيز عطا كرده است كه در خود حيات
داشته باشد و بدو قدرت بخشيده است كه داورى هم بكند, زيراكه پسر انسان است .((362))
ـ آن گـاه نـزد شـاگردان آمده , بديشان گفت : مابقى را بخوابيد و استراحت كنيد,الحال ساعت
رسيده است كه پسر انسان به دست گناه كاران تسليم شود.((363))
ـ او [عيسى ] در جواب ايشان [حواريون ] گفت : ... به درستى كه پسر انسان به طورى كه در باره او
مـكـتـوب اسـت , رحـلـت مـى كـنـد, لـيـكـن واى برآن كسى كه پسر انسان به واسطه او تسليم
شود.((364))
3 - عيسى (ع ) پيامبر و برگزيده خداست
تعبيرات متعددى به اين مضمون در انجيل وجود دارد, مانند:ـ عـيـسـى بديشان گفت : چه چيز است ؟ گفتندش : در باره عيسى ناصرى كه انسانى بود نبى و
قادر در فعل و قول در حضور خدا و تمام قوم .((365))
ـ عـيـسـى چون اين را گفت , چشمان خود را به طرف آسمان بلند كرده , گفت :اى پدر... حيات
جاودانى اين است كه تو را خداى واحد حقيقى و عيسى مسيح را كه فرستاده اى بشناسند.((366))
ـ ليكن چون زمان به كمال رسيد, خدا پسر خود را فرستاد... .((367))
ـ [لحظه صليب ] گروهى به تماشا ايستاده بودند و بزرگان نيز تمسخر كنان به ايشان مى گفتند:
ديگران را نجات داد, پس اگر او مسيح و برگزيده خدا مى باشد,خود را برهاند.((368))
ـ يعنى اين كارهايى كه من مى كنم , بر من شهادت مى دهد كه پدر مرا فرستاده است .((369))
و چون وارد اورشليم شد, تمام شهر به آشوب آمده مى گفتند: اين كيست ؟ آن گروه گفتند: اين
است عيسى نبى از ناصره جليل .((370))
ـ و چون رؤساى كهنه و فريسيان مثل ها مى تراشيدند, دريافتند كه در باره ايشان مى گويد.و چون
خواستند او را گرفتار كنند از مردم ترسيدند, زيرا كه او را نبى مى دانستند.((371))
4 - عيسى (ع ) غنى وقادر مطلق نيست
اين اوصاف , نشانه هاى محدوديت و آفريده بودن هر موجود است .اين ويـژگـى ها بارها در عهد جديد در مورد عيساى مسيح (ع ) بيان شده است , كه به صراحت بر بشربودن وى دلالت دارد, مانند:
ـ من از خود هيچ نمى توانم كرد, بلكه چنان كه شنيده ام داورى مى كنم و داورى من عادلانه است ,
زيرا كه اراده خود را طالب نيستم , بلكه اراده پدرى را كه مرافرستاده است .((372))
ـ عيسى به ايشان گفت : وقتى كه پسر انسان را بلند كرديد, آن وقت خواهيددانست كه من هستم
و از خود كارى نمى كنم , بلكه به آن چه مرا تعليم داد, تكلم مى كنم و او كه مرا فرستاد با من است و
پدر مرا تنها نگذارده است , زيرا كه من هميشه كارهاى پسنديده او را به جا مى آورم .((373))
ـ ونـزديـك بـه سـاعـت نـهـم (از صليب شدن ) عيسى به آواز بلند صدا زده گفت : ايلى ايلى لما
سبقتنى , يعنى الهى الهى چرا مرا ترك كردى ؟((374))
ـ [عـيـسـى ] پس قدرى به پيش رفته , به روى در افتاد و دعا كرد, گفت : اى پدر من !اگر ممكن
باشد اين پياله از من بگذرد, ليكن نه به خواهش من , بلكه به اراده تو...بار ديگر رفته باز دعا نموده ,
گـفـت : اى پـدر, اگـر مـمـكـن بـاشد اين پياله بدون نوشيدن از من بگذرد, آن چه اراده توست
بشود.((375))
ـ آن گـاه عـيـسى وى را گفت : شمشير خود را غلاف كن , زيرا هر كه شمشير گيرد,به شمشير
هلاك گردد.آيا گمان مى برى كه نمى توانم اكنون از پدر خوددرخواست كنم كه زياده از دوازده
فوج از ملائكه براى من حاضرسازد؟((376))
ـ زيـرا خـدا واحـد است و در ميان خدا و انسان يك واسطه اى است , يعنى انسانى كه عيسى مسيح
باشد.((377))
5 - عيسى (ع ) تجلى خدا و غايت خلقت است
جمله هاى متعددى در انجيل فعلى وجود دارد مبنى بر اين كه خداوند متعال جلوه هايى از كمالات و توانايى هاى خويش را به عيسى مسيح (ع ) عنايت كرده است او جلوه و چهرهو صـورت خـداسـت و علت غايى و غرض آفرينش .در انجيل يوحنا كه شبهه ناك ترين نوع انجيل و
افراطى ترين آن هاست , مى خوانيم :
ـ و او صورت خداى ناديده است , نخست زاده تمامى آفريدگان , زيرا كه در اوهمه چيز آفريده شد...
همه به وسيله او و براى او آفريده شده است .((378))
ـ ...كه مبادا تجلى بشارت جلال مسيح كه صورت خداست ,ايشان راروشن سازد.((379))
ـ خـدا كـه در زمـان سـلف به اقسام متعدد و طريق هاى مختلف به وساطت انبيا به پدران ما تكلم
نمود, در اين ايام آخر به ما به وساطت پسر خود گويا شد كه او راوارث جميع موجودات قرار داد و
به وسيله او عالم ها آفريد كه فروغ جلالش وخاتم جوهرش بوده ... .
6 - عيسى (ع ) دعوت كننده به سوى خداست , نه به سوى خويشتن
در بخشى از انجيل آمده است :ولـكـن شما را مى شناسم كه در نفس خود محبت خدا را نداريد, من به اسم پدرخود آمده ام و مرا
قبول نمى كنيد, ولى هرگاه ديگرى به اسم خود آيد, او را قبول خواهيد كرد.((380))
7 - عيسى (ع ) تشويق كننده مردم به پرستش خداست
قسمت هايى از انجيل , عيسى (ع ) را عابدى معرفى كرده كه خود پرستش خـداى يـگـانه را مى نموده است و اين خود درسى براى همه مسيحيان و پيروان آن حضرت است .عـلاوه بـر اين كه تحريص و تشويق به خدمت گزارى و بندگى خداى حى و جاويدان و عبادت آنخداى يكتا در عهد قديم و جديد وجود دارد:
ـ در آن وقـت عـيسى توجه نموده , گفت : اى پدر, مالك زمين و آسمان , تو راستايش مى كنم كه
اين امور را از دانايان و خردمندان پنهان داشتى و....((381))
ـ ... ضمير شما را از اعمال مرده , طاهر نخواهد ساخت كه خداى زنده را خدمت نماييد.((382))
ـ يـهـوه را حمد گوييد, زيرا كه نيكو است , زيرا كه رحمت او تا ابد الاباد است , وبگوييد اى خداى
نـجـات مـا, ما را نجات ده , وما را جمع كرده , از ميان امت ها,رهايى بخش تا نام قدوس تو را حمد
گوييم ودرتسبيح توفخرنماييم .((383))
8 - تفكيك بين خدا و خداوند (اللّه و رب )
مشهور است كه مسيحيان هم چنان كه آفريننده جهان را ((خدا)) مى دانند, حـضرت عيسى مسيح را ((خدا)) مى دانند, و بعيد نيست كه عده اى از مسيحيان نيز همين گونهفـكـر كـنـند.اما انجيل تحريف شده كنونى با همه تحريفاتى كه دارد, به طور اكيد بين آفريدگار
جهان و حضرت عيسى (ع ) تفكيك كرده و براى هريك مقام و نامى خاص در نظر گرفته است .در
ترجمه فارسى انجيل , هرگاه سخن از آفريدگارجهان به ميان مى آيد, نام ((خدا)) را مى برد و هر
گـاه سـخـن از عيسى مسيح (ع ) است ,به ((خداوند)) تعبير مى كند و هيچ گاه بين اين دو خل
ط نـكـرده است , چنان كه گويى انتخاب اين دو نام بسيار دقيق انجام گرفته است , چرا كه ((خدا))
نـام ويـژه آفـريـدگـارجـهان است و ((خداوند)) در فرهنگ و لغت فارسى معناى عامى دارد كه
شـامـل پـادشاهان (خداوند كشور) و مالكان زمين (خداوند زمين ) وامثال آن است .از آن جمله در
رسـالـه پـولس قديس كه از غلو كنندگان و افراطيون در تجليل و تقديس عيسى (ع ) است , آمده
است :
فيض وسلامتى از طرف پدر ما خدا و عيسى مسيح خداوند برشماباد.((384))
در جايى ديگر آمده است :
پولس غلام عيسى مسيح و رسول خوانده شده و جدا نموده براى انجيل خدا...درباره پسر خود كه
به حسب جسم از نسل داود متولد شد و به حسب روح قدوس پسر خدا به قوت معروف گرديد, از
قيامت مردگان , يعنى خداوند ماعيسى مسيح .((385))
همين تفكيك و دقت در ترجمه عربى انجيل به كار رفته و بر همين اساس هرجانامى از آفريدگار
عـالم است , اسم جلاله (اللّه ) به كار برده شده است وهر جا سخن از عيسى مسيح (ع ) است , عنوان
((رب )) به كار مى رود روشن است كه ((اللّه )) نام اختصاصى آفريدگار عالم است , و كلمه ((رب ))
در فـرهـنـگ لـغـت عـرب بـه معناى عام مربى است , به همين جهت براى ((رب النوع )) و ((رب
البيت )) و هر مربى به كار برده مى شود.متن ترجمه عربى فقرات فارسى فوق چنين است :
ـ نعمة لكم و سلام من اللّه ابينا والرب يسوع المسيح .ـ پولس عبد ليسوع المسيح المدعو رسولا المفرز لانجيل اللّه ... عن ابنه الذى صار من نسل داود من
جهة الجسد وتعين ابن اللّه بقوة من جهة روح القداسة بالقيامة من الاموات يسوع المسيح ربنا.