بررسی نظریه های نجات و مبانی مهدویت جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
به تعبير «كارلايل» آن چه عرصه ى گذشته را پر كرده است وجود كسانى است كه در آن گذشته ها زيسته اند، نه قراردادها، كشمكش ها و ... قهرمان واقعى را كه تاريخ عبارت از داستان اوست كارلايل فرستاده اى مى دانست كه از قلمرو اسرار نامحدود ـ مشيت الهى ـ به دنيا گسيل شده است و عامه ى مردم بايد از وى پيروى كنند. آن چه از گفته هاى كارلايل حاصل آمد، تعبير مبالغه آميزى از قهرمان پرستى، با نتايج نامطلوب آن بود .«آرنولد توين بى» مورخ انگليسى معاصر نيز در بين عوامل مؤثر در سير تاريخ از نقش «افراد آفرينش گر» و «اقليت هاى آفرينش گر» صحبت مى كند.(1) در دوران روشن گرىِ قرن هيجدهم، فكر ترقى، در حقيقت يگانه ايمان و اميد اكثر حكيمان اروپا بود. با اين همه اين انديشه هيچ جا روشن تر و جالب تر از رساله ى «كندورسه»(2) مجال بيان نيافت. نزد كندورسه اين ترقى نتيجه ى كمال جويى و كمال پذيرى انسان بود كه در قلمرو فرهنگ و اخلاق نيز مثل قلمرو علم تحقق مى يافت. در اين رساله كندورسه با نوعى شوق و هيجان مكاشفه آميز، انديشه ى كمال پذيرى انسان را اعلام و دنبال مى كند. در نظر وى انسانيت شباهت به فردى دارد كه بطور پياپى مراحل كودكى، بلوغ و مردى را پشت سر نهاده است و اكنون به دوره ى كمال و پختگى رسيده است. طى اين مراحل نيز عبارتست از ترقى مستمر در امتداد خط مستقيم كه به موازات پيشرفت در علم است.(3) در انديشه ى «كانت» مسأله ى ترقى به اين وجه بيان مى شد كه روى دادهاى تاريخ از طريق تأمين ترقى، آن چه را براى نوع انسان غايت محسوب مى شود، تحقق مى بخشد. بدين گونه مردم در حالى كه صرفاً مقاصد فردى خود را دنبال مى كنند به تحقق اين غايت نيز كمك مى نمايند و مثل اين است كه قانون طبيعت تمام اعمال آن ها