بررسی نظریه های نجات و مبانی مهدویت جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
زودى در ساير نقاط (اروپا و امريكا) و در جميع رشته هاى حياتى آنان دوره ى انحطاط شروع خواهد شد و ملت هاى مغرب زمين هم با همه ى عظمت و جلالى كه چشم جهانيان را خيره ساخته به دنبال روميان و چينيان خواهند رفت. اين فراز و نشيب و ترقى و انحطاط بسته به تصادفات و اتفاقات روزگار نبوده، بلكه از جمله ويژگى هاى ذاتى فرهنگ است. مسير طبيعى مقدرات فطرى هر فرهنگ همين بوده و تمام فرهنگ هايى كه تا كنون در دنيا پديد آمده همه همين راه را پيموده و سرانجامشان همين بوده است. دوران نيرومندى و جنبش درونى هيچ يك از فرهنگ ها بيش از هزار سال نبوده و هر كدام از آن ها بدون استثنا پيش از انقراض و زوال خود تمدن بزرگى برپا كرده و لحظات آخر عمر خويش را در ميان شكوه و جلال ظاهرى ولى عارى از روح و احساسات نژادى به پايان رسانده اند.اين سرنوشت مختص يك يا دو فرهنگ نبوده بلكه تمام فرهنگ هايى كه در دنيا پديد آمده، همه همين راه ارتقا و انحطاط را به همين ترتيب پيموده و سرانجامشان يكسان بوده است. بنابراين نمى توان تمام اين تحولات يك نواخت را در اثر اتفاقات روزگار يا نتيجه ى تصادف كوركورانه ى حوادث دانست. بلكه بايد اين مسير قوس مانند را از مختصات ذاتى يا مقدورات فطرى روح «فرهنگ» شمرد. اشپنگلر جريان اين تحولات را «سرنوشت فرهنگ» مى نامد. وى «سرنوشت» را متضاد با «معلوليت» دانسته، به اين معنى كه حوادث و تحولات تاريخى (بلكه جريان زندگانى هر موجود زنده اى) را مسير مخصوصى است كه در ذات و فطرت آن وجود (خواه وجود فرد يا وجود عالى فرهنگ) سرشته است و نبايد براى وقوع آن حوادث دنبال علت و معلول گشت.(1) از نقاط قوت پيش بينى اشپنگلر اين است كه زمانى كه او كتابش را مى نوشته