هزينه ازدواج
يكي از طلاب فاضل قم، كه قبلاً مقيم مشهد مقدّس بودند، مي گفت: در ايّام اقامتم در مشهد همواره مورد عنايت امام هشتم بودم، هنگامي كه به سوي قم عزيمت كردم، به محضر مقدّس امام رضا عليه السّلام مشرّف شدم و تقاضا كردم كه اجازه فرمايند چند سالي نيز در جوار خواهر گرامي شان حضرت معصومه _ سلام اللّه عليها _ باشيم و سالي چند بار از قم به مشهد مشرّف شده، سلام حضرت را به برادر بزرگوارشان ببرم، سپس به م بازگشته سلام حضرتشان را به خدمتت خواهر مكرّمه شان تقديم بدارم.از نخستين روزي كه وارد حوزه علميه قم شدم، عنايات خاص بي بي شامل حالم مي باشد، شهريّه حوزه بدون اينكه من اقدام كنم فراهم شد، مقدّمات ازدواجم به راحتي فراهم گرديد.
در هر موردي كه بدون توسّل به حضرت اقدام نمودم، با فراهم بودن همه مقدّمات، نتيجه نگرفتم، به مجرّد اينكه به كريمه اهلبيت متوسّل شدم، به صورت شگفت انگيزي گره ها گشوده شد و نتيجه مطلوب به دست آمد.
دهها بار مشكل مادّي ويا معنوي داشتم، به صرف توسّل، رفع مشكل گرديد.
هر ماه 30 - 40 هزار تومان كرايه منزل مي دهم، 30 - 40 هزار تومان قسط مي دهم، 60 - 70 هزار تومان هزينه زندگي ام مي باشد، در حدود 40 هزار تومان شهريّه دارم ولي هرگز كسري نياوردم و هر هزينه اي داشتم به صرف اين كه به فعليّت رسيده، از عنايات بي بي فراهم گرديده است.
به هنگام ازدواج هيچ اندوخته اي نداشتم، همسرم دختر يكي از علماي معروف نجف اشرف مي باشد كه با يكصد واندي از علماي مبرّز نجف اشرف از سالها پيش در زندان بعثي ها به سر مي برد و در اين مدّت هيچ خبري ازآنها به دست نيامده است. به حرم مطهّر بي بي مشرّف شدم، عرضه داشتم اگر همسرم مشكل روحي نداشت، دوست داشتم مراسم عروسي را به ساده ترين شكل ممكن برگزار كنم، ولي چون ساليان متمادي سايه پدر بر سرش نبود، نمي خواهم احساس كند كه اگر پدرش حضور داشت مراسم به شكل ديگري برگزار مي شد.
با دست خالي يكي از تالارهاي معروف قم را انتخاب كرديم، همه دوستان و آشنايان خود را از قم ومشهد و زادگاه خويش دعوت كرديم و به حساب خود در پذيرايي سنگ تمام نهاديم، ولي نه قرض گرفتيم و نه زير بار منّت كسي رفتيم. بلكه همه اش از عنايات كريمه اهلبيت باعزّت و سرافرازي فراهم شد.
يکي از دوستان اهل ولا، که ارادت خاصٌي به کريمهء اهلبيت دارد، مي گفت: ظاهراً در سال 1355 ش. بود که با دوستان براي زيرت به قم آمده بوديم. مادرم اصرار داشت که از دختر همسايه برا من خواستگاري کند.
به حرم مشرف شدم ، در مقابل ايوان آيينه ايستادم، به بي بي متوسل شدم و عرض کردم، اگر خويشاوندي با اين خانواده به مصلحت دين و دنياي منست، اين کار جور شود.
عمٌه ام به عنوان استمزاح اشاره اي کرده بود، بلافاصله پدر دختر به مغازه آمد و گفت: شما هر طور بگوييد براي ما پذيرفته است.
از عنايات بي بي به آسان ترين شکلي فراهم شد و هزينه اش نيز به راحتي جور شد.