دعوت به قم - کرامات معصومیه (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات معصومیه (س) - نسخه متنی

علی اکبر مهدی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دعوت به قم

در آخرين روزهايي كه كتاب < كريمه اهلبيت > زير چاپ بود ، كرامت باهره و معجزه ظاهره اي از حضرت معصومه عليها السلام مشاهده گرديد كه مورد توجه همگان قرار گرفت ، نقاره صحن به صدا درآمد ، از سوي آستانه مقدسه گزارشي چاپ شد و به ديوارها الصاق گرديد .

اين كرامت باهره در شب شنبه سوم ذيحجه الحرام 1414 هـ . برابر 24/ 2/ 73 ش . ساعت 5/9 در حرم مطهر اين خاتون دو سرا تحقق يافت و گزارش دقيق آن به گوش اهل وِلا رسيد .

اين عنايت و كرامت به دختر سعادتمند چهارده ساله اي به نام : < رقيه امان الله پور > مربوط مي شود ، كه از 94 روز پيش به فلج مبتلا شده بود ، پزشكان از معالجه اش فرومانده بودند ، در طي اين معجزه باهره از فلج نجات يافت و عصاها را به دور انداخت و با پاي خود به وطنش بازگشت .

اين دختر سعادتمند اهل < شوط > از توابع شهرستان < ماكو > مي باشد .

< ماكو > در استان آذربايجان غربي ، در مرز تركيه قرار دارد ، و < شوط > در 24 كيلومتري ماكو واقع است .

نگارنده براي اين كه بتواند گزارش دقيق و لحظه به لحظه اين كرامت باهره را در اختيار شيفتگان اهلبيت عليهم السلام قرار دهد ، نخست با روحانيون مورد اعتماد واستناد شوط در حوزه علميه قم ، سپس با خانواده منسوب به خانم امان الله پور ، و سرانجام با شخص رقيه خانم تماس گرفته متن زير را به دست آورد .

اين دختر سعادتمند دقيقا 94 روز پيش از وقوع معجزه ، يعني : روز 28 شعبان 1414 هـ . به دو مرض سخت و جانكاه مبتلا گرديد .

1- فلج پاها ، كه كُلاً از پا افتاده ، و به هيچ وجه قدرت حركت و يا ايستادن روي پا نداشت .

2- سرفه سخت و ممتد ، كه با رسيدن بوي گوگرد ناشي از روشن كردن كبريت , و يا استشمام عطر و گلاب براي مدتي _ حدود نيم ساعت _ به سرفه سخت و جانكاهي دچار مي شد .

خانواده اش او را در ماكو ، خوي و تبريز به نزد پزشكان متخصص مي برند ، آزمايشهاي مختلف انجام مي دهند ، در تبريز < سي تي اسكن > مي شود و بيماريش را < اِم.آر.آ.> تشخيص مي دهند ولي از اين پزشكان نتيجه اي نمي گيرند .

يكي از روحانيون شوط ، بنام حجه الاسلام آقاي شيخ احمد اسد نژاد ، كه مقيم حوزه علميه قم هستند ، نظر به اين كه قبلاً اخوي زاده اش به بيماري مشابهي مبتلا شده بود و در تهران به تعدادي از آقايان اطبا مراجعه كرده بودند و تا حدي نتيجه گرفته بودند ، با آقاي محرم امان الله پور ( عموي رقيه خانم ) تماس مي گيرند و از او مي خواهند كه رقيه را به قم بياورند تا در تهران به نزد آقاي دكتر سميعي بروند .

در آن ايام آقاي حاج عين الله ( پدر رقيه ) با همسرش براي فريضه حج به مكه معظمه مشرف بود .

مقرر مي شود كه روز جمعه دوم ذيحجه رقيه را به قم بياورند تا صبح شنبه به تهران بروند .

رقيه خانم در شب جمعه روياي سعادت آفريني مي بيند كه مسير سفر را عوض مي كند و او را براي هميشه از مراجعه به دكتر بي نياز مي سازد ، اينك متن روياي رقيه خانم از زبان خودش :

< شب جمعه اي كه قرار بود در صبح آن رهسپار قم شوم در عالم رويا گروهي بانوان سفيد پوش را ديدم كه بر اسبهاي نقره فامي سوار بودند و ازكنار منزل مسكوني ما عبور مي كردند ، يكي از آن مخدرات به طرف من توجهي كردند و فرمودند :

دخترم ! من حضرت معصومه هستم ، شفاي تو در نزد من است ، شما لازم نيست كه به دكتر برويد ، فردا كه به قم مي آيي بيا نزد من و شفايت را بگير ، و اگر خواستي پيش دكتر بروي بعداً برو > .

رقيه از خواب مي پرد و برق اميد در چشمانش مي جهد و با خوشحالي آماده حركت مي وشد و خوابش را براي عمو و زنش عمويش تعريف مي كند و با بي تابي در انتظار رسيدن وقت حركت ، ثانيه شماري مي كند .

ساعت سه و نيم صبح جمعه ( دوم ذيحجه ) به اتفاق عمويش آقاي محرم امان الله پور و زن عمويش و برادرِ آقاي اسد نژاد و برادرزاده ايشان از شوط به سوي حرم اهلبيت عزيمت مي كنند و ساعت 5/7 عصر وارد قم مي شوند .

در نيروگاهِ قم به درِ خانه آقاي اسد نژاد مي روند و ورود خود را به اطلاع ايشان مي رسانند ، سپس به منزل عمه اش ( خانم هاشم زاده ) مي روند ، نماز ظهر و عصر را كه براي ملاحظه حال رقيه در راه نخوانده بودند ، در منزل عمه ايشان مي خوانند و بعد از نماز و پذيرايي ، به اتفاق عمه ، عمو و زن عمو به حرم مطهر خاتون دو سرا حضرت معصومه عليها السلام مشرف مي شوند .

عمه اش پيشنهاد مي كند كه عصاها را به حرم نبرند و لذا عصا ها را در ماشين مي گذارند ، عمه و زن عموي رقيه زير بغلهاي او را مي گيرند و او وارد حرم مطهر مي كنند .

رقيه مشغول زيارت مي شود و زيارتنامه حضرت معصومه عليها السلام را با توجه كامل مي خواند و عمه و زن عمويش او را همراهي مي كنند .

در اثناي زيارتنامه صدايي به گوش رقيه مي رسد كه برايش بسيار آشنا بود ، آري همان صداي حضرت معصومه عليها السلام بود كه شب قبل در شوط در عالم رويا شنيده بود .

رقيه مي گويد : در وسط زيارتنامه بودم كه همان صداي شب قبل به گوشم رسيد و فرمود : < پاشو ، راه برو، شفايت داديم > .

من زيارتنامه را ادامه دادم بار ديگر همان صدا را شنيدم .

رقيه زيارتنامه را به پايان مي رساند . براي بار سوم صداي دلنواز بي بي دو عالم گوش جانش را نوازش مي دهد كه : < بلند شو ، راه برو ، شفايت داديم > .

زن عمويش مشغول نماز شده بود ، به عمه اش مي گويد : من مي خواهم بلند شوم ، عمه اش مي گويد : < نه دخترم ، مي افتي صبر كن زن عمويت نمازش را تمام كند ، تا دو نفري زير بغلت را بگيريم > .

رقيه بلند مي شود و روي پاهاي خود مي ايستد و با شتاب به طرف ضريح مطهر مي دود و ضريح مطهر را غرق بوسه مي كند و اشك شوق مي ريزد و از خاتون دوسرا سپاسگذاري مي كند .

زائراني كه چند دقيقه قبل ديده بودند كه اين دختر با چه زحمتي توسط عمه و زن عمويش وارد حرم شده بود واينك با پاي خود به كنار ضريح رفته است ، دور او را مي گيرند و ازدحام عجيبي مي شود ، كه عمه اش با يك زحمت فوق العاده اي خودش را به كنار ضريح مي رساند و با دستياري زن عمو و جمعي از خدام حرم مطهر ، رقيه را از ميان ازدحام پرشور بانوان زائر رهايي داده ، به گوشه اي در مسجد بالاي سر مي برند و در آنجا روسري اش را به صورت قطعات خيلي ريز در مي آورند و به خيل مشتاقان براي تبرك تقديم مي كنند .

اين لحظه پرشكوه ساعت 5/9 بعدازظهر جمعه دوم ذيحجه الحرام 1414 هـ . درحرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام اتفاق افتاد و هزاران زن و مرد موجود در حرم ، اعم از زائر و مقيم ، به چشم خود ديدند كه اين دختر سعادتمند ديگر نيازي به عصا ندارد ، روي پاهاي خود ايستاده و از اين سعادت بزرگي كه نصيبش شده غرق سرور و شادي است .

در آن ساعت نقاره زنها حضور نداشتند و لذا نوار نقاره از بلندگوهاي صحن مطهر پخش گرديد و روز شنبه رسماً نقاره خانه به صدا درآمد و با چاپ ورقه اي از طرف آستانه مقدسه صدور اين كرامت باهره رسماً اعلام گرديد .

هنگامي كه رقيه خانم را به خانه عمه اش در نيروگاه قم بردند ، عطر و گلاب به صورتش پاشيدند و مشاهده كردند كه از آن سرفه هاي ممتد نيز خبري نيست . آنگاه تعدادي كبريت در حضور او روشن كردند و ديدند كه گلويش تحريك نشد و سرفه اي نكرد.

رقيه خانم با كوله براي از پرونده هاي پزشكي اش آمده بود كه آنها را در تهران به پزشكان نشان دهد ، او ديگر به هيچ دكتري نياز ندارد و از بارگاه ملكوتي دختر باب الحوائج شفا گرفته و شاداب و كامروا به سوي شهر و ديار خود پيش مي رود . خبر مسرت بخش بهبودي رقيه در ماكو و شوط پيچيده است ، مردم متدين شوط در انتظار بازگشت او دقيقه شماري مي كنند .

در بامداد سه شنبه 27/2 /73 ساعت 8 صبح رقيه خانم و همراهانش وارد شوط مي شوند ، اهالي شوط استقبال گرم و بي نظيري از او به عمل مي آورند و او را با عزت و احتشام خاصي تا خانه اش بدرقه مي كنند .

پدر و مادرش هنوز به طواف خانه خدا مشغولند و فقط از طريق تلفن از شفا يافتن دخترشان آگاه شده اند.

روز پنجشنبه 5/3/73 هواپيماي حامل حاج عين الله ( پدر رقيه ) و همسرش در فرودگاه تبريز بر زمين مي نشيند و لحظاتي بعد ديدگان پدر و مادر از مشاهده دختر شفا يافته شان روشن مي گردد .

در مناطق دور افتاده اي كه كرامات و معجزات ائمه اطهار براي مردم آن سامان كمتر ملموس و محسوس است ، صدور چنين معجزه اي تأثير شگفتي در استحكام عقايد مردم دارد .

چيزي كه دراين كرامت باهره جلب توجه مي كند اينست كه اين معجزه در بيداري واقع شده ، و اين دختر سعادتمند كه صداي حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ را شب قبل در عالم رويا شنيده بود ، همان صدا را سه بار در بيداري در حرم مطهر شنيده است .

پيش از وقوع اين كرامت ، برادرِ رقيه به قم و مشهد تشرف يافته ، در حرم مطهر حضرت معصومه و حضرت امام رضا عليه السلام و مسجد مقدس جمكران ، به ذيل عنايت حضرت بقيه الله _ ارواحناه فداه _ و حضرت امام رضا و حضرت معصومه _ سلام الله عليهما _ متوسل شده بود . و طبعاً پدر و مادرش نيز در كنار كعبه معظمه و در حرم پيامبر اكرم ( ص ) و ائمه بقيع متوسل بوده اند .

متن كامل اين گزارش را نخست از روحاني مورد اعتماد و استناد آقاي شيخ احمد اسد نژاد تهيه كرديم كه دقيقاً از همه مسائل مربوطه مطلع بود ، و در نقل مطالب دقت كامل به خرج مي داد ، سپس با آقاي حاج شيخ محبوب هاشم زاده _ كه پيوند نسبي با رقيه خانم دارد _ تماس گرفتيم ، و سرانجام روز جمعه 6/3/ 73 به منزل رقيه خانم زنگ زده با عمويش آقاي محرم امان الله پور تماس گرفتيم ، آنگاه با خود رقيه خانم تلفني صحبت كرديم ، و در نتيجه موفّق شديم گزارش كامل و دقيق اين كرامت باهره را در اختيار مشتاقان و ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت قرار دهيم .



سومين كرامتي كه در آن ايام از كريمه اهلبيت _ سلام الله عليها _ صادر شد ، مربوط به نيمه شعبان آن سال است ، كه نصيب يك دل شكسته شمالي ، از رستم كلاي مازندران شده است .

اين كرامت باهره روز دوشنبه 14 شعبان 1415 هـ . در بارگاه ملكوتي حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ روي داد و شرح ماجرا به صورت فيلم ويديويي از زبان < ابوالفضل امير كوهي > تهيه شده كه در آرشيو آستانه مقدسه نگهداري مي شود ، و فشرده آن از طرف آستانه مقدسه و واحد فرهنگي آستانه ، در دو ورقه جداگانه چاپ و منتشر شده است ، و اينك شرح ماجرا از زبان اين سعادتمند شمالي :

اينجانب ابوالفضل امير كوهي ، اهل مازندران ، متولد رستم كلا _ از توابع بهشهر _ كارمند بازنشسته اداره اقتصاد وادارايي و مقيم مشهد مقدس مي باشم .

اينجانب از سه سال پيش به درد كمر و فلج هر دو پا مبتلا شده بودم ، تمام دارايي خود را در راه درمان و معالجه خويش خرج كردم ، نتيجه نگرفتم و كاملاً زمين گير شدم .

ماهها در بيمارستان قائم مشهد ، و بيمارستانهاي تهران و تجريش بستري شدم و نتيجه اي نگرفتم ، هنگامي كه از همه جا مأيوس شدم به آستان مقدس حضرت ثامن الحجج امام هشتم عليه السلام پناه بردم و شفاي خويش را از محضر مقدس آن امام رووف مسألت نمودم و نتيجه اي نگرفتم .

در اوايل ماه شعبان سال جاري كه همه جا براي ولادت امام حسين عليه السلام آذين بندي شده بود و همه شيعيان غرق در شادي و سرور بودند ، خانواده من در غم جانكاهي به سر مي برد .

من كه از نتايج آن همه آزمايش ، سي تي اسكن ، نوار و دوا نوميد بودم ، روز سوم شعبان با تحمل زحماتي فراوان ، با دستياري خانواده روي ويلچر به حرم مطهر مشرف شدم ، ولي امام صابر صبر پيشه نمود .

هنگامي كه با دست خالي از حرم بيرون آمدم عرض كردم : آقا ! شما كه غير مسلمانها را محروم نمي كنيد ، چرا به اين روسياه عنايت نمي فرماييد ، من كه شيعه شما و مقيم كوي شما هستم ، و همواره بر سرِ سفره شما نشسته ام ، اينهمه توسل و دعا و تضرع كرده ام ، چرا توجهي نفرموده ايد ؟!

با دست خالي و روي سياه به خانه بازگشتم و تصميم گرفتم حضرت معصومه را شفيع خود سازم و امام هشتم را به خواهر گرامي اش سوگند دهم ، شايد به احترام خواهرش به من عنايت فرمايد .

شب چهارم شعبان [ شب ميلاد حضرت ابوالفضل عليه السلام ] وجود مقدس حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ را در عالم رويا ديدم كه به خانه محقر من شريف فرما شده اند .

به محضر مقدسشان متوسل شدم و شفايم را از محضرشان تقاضا نمودم ، فرمودند : < به قم بيا تا درد ترا شفا دهم > .

از خواب بيدار شدم و خواب خود را به خانواده ام نقل كردم و گوشزد نمودم كه شفاي من به قم حواله شده ، ولي با اين وضع جسمي و اقتصادي چگونه مي توانم رهسپار قم شوم ؟!

چند روز گذشت يكبار ديگر آن بي بي دو عالم را با حجاب كامل و نقاب نوراني در عالم رويا ديدم كه به من فرمود :

چرا به قم نمي آيي ؟

عرض كردم : با اين وضع كه من دارم چگونه به قم بيايم ؟ لطف كنيد همينجا شفايم بدهيد . فرمودند : < بايد به قم بياييد > .

بيدار شدم و تصميم قطعي گرفتم كه به هر وسيله اي شده خودم را به قم برسانم . در مدت سه سال زمين گيري ، آنچه اندوخته داشتم خرج كرده بودم ، و آنچه از وسايل خانه قابل فروش بود براي درمان خويش و گذران زندگي هشت سر عائله فروخته بودم ، ديگر چيزي قابل فروش نداشتم تا هزينه سفر نمايم .

چهار جعبه شيشه نوشابه داشتيم ، پسرم آنها را به دو هزار تومان فروخت و هزينه سفر فراهم شد و با همياري پدر خانمم به قم مشرف شدم ، صبح دوشنبه 14 شعبان 1415 هـ . برابر 26/10 / 73 ساعت 8 صبح وارد قم شده ، يكسره به حرم مطهر اين بانوي دو سرا شرفياب شدم .

در كنار ضريح به من جاي دادند و مرا به ضريح بستند . پس از توسل و تضرع و التجا ، به جهت خستگي راه خوابم برد ، يكبار ديگر حضرت معصومه _ سلام الله عليها _ را با چارد مشكي و نقاب سبز درخواب ديدم كه در يك پياله سفالي چايي به من عنايت كرد و فرمود :

< اين چايي را بخور و بلند شو ، تو ديگر بيماري نداري > .

از خواب بيدار شدم و احساس كردم كه هيچ بيماري ندارم ، خودم را به ضريح چسباندم و فرياد زدم : < حضرت شفايم داده است > .

اين بود خلاصه بيانات آقاي ابوالفضل امير كوهي ، كه اشك شادي مي ريخت و بريده بريده با لهجه شمالي خود از محضر مقدس كريمه اهلبيت تشكر مي كرد و عازم بود كه با تن سالم همراه پدر خانمش به شهر مقدس مشهد شرفياب شده ، از عنايات خواهر در محضر برادر سپاس گويد .



/ 108